مگر داستان روباه و خر و شير گرگين كتاب كليله و دمنه به سمع مبارك آقا نرسيده است؟ شيرى را گر برآمد كه از حركت فرو ماند، روباهى كه از باز مانده شكار او طعمه چيدى. روزى او را گفت آيا ملك اين بيمارى را علاج نخواهد فرمود؟ شير گفت چنين مى‌گويند كه جز به گوش و دل خر علاج نپذيرد. روباه خر گاز رى را به چرب زبانى فريب داد و نزد شير آورد. شير قصد وى كرد و زخمى انداخت و مؤثر نيامد و خر بگريخت. روباه بار دوم آنقدر افسون بر گوش درازگوش بخواند تا باز وى را به شير رسانيد. در اين بار شير بر خر جست و سخت او را بشكست و روباه را گفت شست و شويى بكنم و پس گوش و دل خر بخورم كه دواى بيمارى من است. چون شير غائب شد روباه گوش و دل هر دو را بخورد. چون شير باز آمد گفت گوش و دل كو؟ جواب داد كه اگر او گوش و دل داشتى كه يكى مركز عقل و ديگر محل سمع است، پس از آنكه صولت ملك ديده بود، دروغ من نشنودى و به فريب من فريفته نشدى و با پاى خود به سر گور نيامدى! https://eitaa.com/joinchat/1103298577C35a67e59ab