🔰 حضور بانوان در صحنه سياست ▪️ قسمت اول: حضور سوده (۱) سوده همداني بعد از رحلت علي بن ابيطالب ـ صلوات اللَّه وسلامه عليه ـ در اثر واقعه اندوه‌باري ـ ستمگري هاي بسر بن ارطاة ـ به عزم شكايت به دربار امويان رفت و با معاويه سخن گفت. وقتي معاويه اين بانو را شناخت گفت: تو همان نيستي كه در تشجيع برادرانت در جنگي كه علي بن ابيطالب، عليه اَمَوي داشت شعر مي خواندي و آنها را تحريك مي كردي؟ سوده گفت: «دع عنك تذكار ما قد نسي، مات الرأس» يعني گذشته ها را رها كن. آن كه رهبر اين گروه بود رحلت كرده است و پيشگامان نيز رفتند و دنباله روها هم منقطع شدند و اثري ديگر از آنها نيست. معاويه گفت: حضور برادرت در آن جنگ يك امر عادي نبود او جزو سلحشوران نام آور جنگ علوي بود و تو او را با اشعارت تشجيع مي كردي. سپس معاويه اشعاري را كه سوده در آن موقع خوانده بود، خواند. سوده مجدداً گفت از آن گذشته ها صرف نظر كن. معاويه گفت حاجتت چيست و براي چه آمدي؟ گفت: كسي كه مسؤوليت اداره جامعه را به عهده گرفته است، در دستگاه قسط و عدل اله مسؤول است و نبايد به خلقي ستم بشود و حق خدا ضايع بشود، بسر بن ارطاة كه نماينده شماست و به ديار ما آمده است نه حق خلق را رعايت مي كند، و نه حكم خدا را مراعات مي كند، اگر او را عزل كني ما آرام خواهيم بود، و اگر عزل نكردي، ممكن است عليه تو بشوريم و قيام كنيم. معاويه كه خوي درندگي و طغيان در جان او تعبيه شده بود گفت ما را به قيام تهديد مي كني، آيا مي خواهي تو را با وضع دردناكي از همين جا پيش همان حاكم بفرستيم تا او درباره تو تصميم بگيرد؟ ادامه در پست بعد👇👇👇