تعریف اشو از خداوند
1⃣ آنجا که اشو تعریف خداوند را غیرممکن میداند و دلیل خود را این استناد میکند که تمام کلمات را عقل ساخته است، باید گفت: خود اشو حرف خود را نقض میکند، چراکه خود به تعریف خداوند میپردازد. اگر تمام کلمات را عقل ساخته است، کلماتی را که وی خدا را به واسطه آن تعریف نموده است، نیز عقل ساخته است. پس چگونه او خداوند را تعریف نموده است؟
2⃣ تعاریف اشو از خداوند، تعاریفی متناقض و به غایت متشتت است. وی تعریف واحدی، که موجب اقناع ذهن و عقل شود، ارائه نمیدهد. برای نمونه، در موارد گفتهشده، جایی خدا را زیبا و جایی دیگر او را زشت میداند.
3⃣ وی هر بار خداوند را به مخلوقی تعریف میکند: گاهی خدا را شادی، گاه جشن و پایکوبی و گاه روح انسان میداند. درصورتیکه خداوند خالق و علت هستیبخش اینگونه امور است. هیچ علتی نمیتواند معلول خودش باشد؛ زیرا موجب تقدّم شیء بر خودش میشود. این امر محال است و نیز خداوند واجبالوجود است و سایر موجودات ممکنالوجود. یک موجود نمیتواند در عین حال که واجبالوجود است، ممکنالوجود نیز باشد.
4⃣ وی در یک تعریف، خداوند را همان «شادی» میداند و در جای دیگر میگوید: هم خدا و هم مذهب در پی شادمانی، از راه میرسند. او در اینجا بین خدا و شادی تفاوت قائل شده، آنها را دو چیز جدا از یکدیگر میداند و این تناقض است. همچنین او در جایی میگوید: خدا زندگی است، ولی در جای دیگر میگوید: او با زندگی میتپد. به این ترتیب، وی بین خدا و زندگی در این سخن تفاوت قائل شده است.
5⃣ در جایی میگوید: «زشتی و بدی هم خداست» و در جای دیگر میگوید: «خدا تجربهای است از زیبایی» این دو عبارت با یکدیگر ناسازگار و در تناقض هستند.
6⃣ وی میگوید: «همه خداوند هستند»، درصورتیکه خودش در جایی تصریح میکند: «هیچ خدای دیگری جز خدای یگانه نیست» (اشو، ۱۳۸۰الف، ص ۲۱۵).
✔️ نکته قابل تأمل اینکه، چیزی که در همه سخنان اشو در رابطه با تعریف خداوند ثابت است، این است که از منظر وی «خداوند شخص نیست». او مراد خود را از شخص نبودن خداوند، اینگونه بیان میکند: «نمیتوان خداوند را احساس کرد یا آن را با دست گرفت و مالک آن شد. خدای من چیزی عینی و آنجا نیست. خدای من همان ذهنیت است» (اشو، ۱۳۸۰د، ص ۶۴).
👉
mafaz.ir/?p=47487
🆔
@mafaz_news