سر کلاس یکی از دخترا پنیک کرد اورژانس اومد بردش ، پسره که پیشش نشسته بود پراش ریخته بود نفسش بالا نمیومد ، استاد قلیزاده وسط حرفاش درباره مادرش که تازه از دنیا رفته گریهش گرفت ، پسر کلاسمون(چه بسا کل کلاس) تحت تاثیر پنیک بغل دستیش متأثر بود و وقتی استاد ازش پرسید "چطوری؟" گفت "اوکیام" و دوباره استاد درباره خودکشی فرهنگی صحبت کرد(قبلا هم یکی از دخترا گفته بود و استاد همین بحث رو مفصل باز کرده بود ولی بنده خدا سر کلاس نبود اون روز) من مثل همیشه با لبخند بهش نگاه میکردم و از حرفاش لذت میبردم نگاهم کرد و گفت خوش میگذره بهت؟ دلم میخواست بگم آرزو دارم که بدونی چقدر لذت میبرم از اینی که اینجا تو این مکان و سر این کلاس جلوی تو نشستم و حس میکنم این زندگیه ولی خب روم نشد .
کلاس جبرانی تاریخ اسلام ساعت ۵ عصر نوزدهم آبان قطعا کلاسیه که مدتها قراره یادم بمونه :(