#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸
امام سجاد علیهالسلام بر بالین عمهجان خود زینب کبری سلاماللّهعلیها به وقت احتضار ...
در برخی از گزارشها آمده است:
🥀
امام سجاد علیهالسلام را هم همراه
زینب کبری سلاماللّهعلیها و چند تن دیگر از
مخدّرات، به
شام تبعید کردند و بعد از وفات حضرت زینب سلاماللّهعلیها مجدداً به
مدینه برگشتند.
🥀 ... زمانی که
امام سجاد علیهالسلام متوجه لحظات آخر
حیات عمهجان خود،
حضرت زینب سلاماللّهعلیها شدند، شروع به
گریه کردن نمودند که در این هنگام زینب کبری سلاماللّهعلیها به
هوش آمدند،
📋
و رَاَتْ اَنَّ علیَ بنَ الحسینِ علیهماالسلام جالِساً عِندَ رَأسِها باکیاً حَزیناً
▪️دیدند که امام سجاد علیهالسلام بالای سر او ،گریان و اندوهگین نشسته است.
🥀 پس
جگرگوشه برادر را به
آغوش گرفته و فرمودند: ای نور چشمان من! ای برادر زادهام! عمرم به
آخر رسیده است و به زودی نزد
مادرم فاطمه زهرا سلاماللهعلیها و برادر شهیدم حسین علیهالسلام خواهم رفت و اگر سخنی دارید که به آنها بگویم، بفرما تا به محضر آنها برسانم!
🥀 امام سجاد علیهالسلام به آن حضرت فرمود:
ای عمهجان! از کجا میدانید که دیگر لحظات آخر
حیات شماست؟ زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمودند:
شب گذشته در خواب،
مادرم زهرا سلاماللهعلیها را دیدم که مرا در
آغوش گرفت و فرمود:
دخترم! زندگی تو در این
دیار غربت،
قلب مرا سوزانده و
گریههای زیاد تو
بهشت را برای من
بیت الاحزان ساخته و دیگر بر فراقت مرا
صبری نیست.
فردا با اهل خانه
وداع کن که فردا در
بهشت مهمان ما خواهی شد.
📋
فَلَمّا سَمِعَ الْامامُ مَقالَتَها بَکیٰ بُکاءً شَدیداً و قالَ یا عَمَّتي … تَرَکتِنا فی هذه الذِلَّة؟!
▪️امام علیهالسلام چون سخنان حضرت را شنید، به
شدت گریه کرد و گفت:
ایعمهجان! ما را در این ذلّتی که از جانب
دشمنان بر ما رسیده،
تنها میگذارید…!؟
📋
إذا حَضَرتِ الی حَضرَةِ جَدّی و جَدَّتی و اَبی، سَلِّم مِنِّی و خَبِّرهِم بما صَنَعوا بنا الاَعداء بعد قَتلِ اَبی المَظلوم
▪️ای عمهجان! اگر نزد جدّ ، جدّه و پدرم رفتید، سلام مرا به ایشان برسانید و بگویید که پس از کشتن پدر مظلومم، دشمنان با ما چه کردند!
📚بشارة الباکین (نسخهخطی)،ص۱۷۱
✍ آه ای صبور قافلهی غم سفر بخیر
راوی روضه های محرّم سفر بخیر
خلوت نشین نیمه شب ندبههای اشک
دلگیر بغض های دمادم سفر بخیر
یکسال و نیم غربت و دلتنگی و فراق
یکسال و نیم گریهی نم نم سفر بخیر
ای شاهد مراثی گودال قتلگاه
ای وارث مصیبت اعظم سفر بخیر
بغض غریب خاطره های کبودِ شام
اَمّن یُجیبِ کوچهی ماتم سفر بخیر
روی کبود و نیلی و آشفتهی فراق
موی سپید و خاکی و درهم سفر بخیر
زلفی بخون نشسته سرِنیزهها رهاست
بانو به زیر سایهی پرچم سفر بخیر
@Maghaatel