ولیّ فقیه شکراندیش... شکراندیشی یکی از صفات مؤمن است. هر چه این صفت در انسان قوی‌تر و شدیدتر باشد، نشانه آشکارتر و قطعی‌تری از راستی و درستی و قوام و دوام ایمان است. اما شکراندیشی یعنی چه؟! در قرآن کریم شکرگزاری در برابر کفران آورده شده است. با التفات دقیق‌تر به معنای کفران درمی‌یابیم که آن، نوعی پنهان کردن نعمت یا غفلت از آن یا فراموش کردن آن و یا نعمت بودن آن است. نتیجه کفران گرفتار شدن به فرایند سوء مصرف نعمت است. اسراف و تبذیر و استخدام نعمت در مسیری غیر از آنچه برای آن آفریده شده. ضایع کردن سرمایه و دارایی و عطای الهی در غیر راه خدا. راه خدا یعنی تقویت بندگی خدا و بندگان خدا و تضعیف دشمنی خدا و دشمنان خدا. نعمت در فرهنگ دینی تنها زمانی به مقصد رسیده که با رحمت الهی همسو و همخوان باشد. نعمتی که بر خلاف رحمت الهی یعنی در راستای لعنت پروردگار باشد، نقمت نامیده می‌شود. انسان ناسپاس همواره نعمت‌های الهی را به نحوی تبدیل به نقمت می‌کند. او با عدم مدیریت درست نعمت باعث اتلاف و اسراف آن می‌گردد و فرصت رشدی را که می‌توانست از طریق آن به دست آید، هدر می‌دهد. گاهی این فرصت تکرار ناپذیر و جبران ناپذیر است. شکراندیشی یعنی اولا شناسایی آنچه داریم و دوما شناسایی آنچه داریم با عنوان نعمت و سپس شناسایی محل مصرف درست آن و سپس آشکار نمودن این نعمت و جلب محبت دیگران به منعم و جلب توجه آنها به شیوه درست مصرف آن. در مقابل، انسان کفراندیش نعمت‌ها را نمی‌یابد و چون یافت آن را از منبع اعطایش سلب می‌کند و بلکه بر ضد عطا کننده نعمت به کار می‌گیرد. کفراندیش در مرتبه بعدی به آنچه دارد التفاتی ندارد. خود و نعمت‌های مربوط به خود را فراموش می‌کند و به آنچه نزد دیگران است چشم می‌دوزد و آن را که به او عطا نشده تمنا می‌نماید و در اثر این حواس‌پرتی و عدم تمرکز، نعمت‌ها را یکی یکی ضایع کرده از بین می‌برد و در راه رسیدن و ربودن آنچه از آن او نیست، دست به هر کاری می‌زند. مسیرهای مشروع و معروف را کنار می‌زند و بیراهه‌های منکر را می‌آزماید. خداوند را در سلسله توزیع نعمت نادیده می‌گیرد و با نادیده گرفتن نعمت و نعمت بودن نعمت و منعم، زشت‌ترین نوع توهین و بی‌ادبی را روا می‌دارد. آدم‌های ناسپاس همواره ناراضی و چشم‌چرانند. آنها به هر سو نظر می‌افکنند تا گمشده خود را پیدا کنند. گمشده آنان هر چیزی است که مال آنان یا نزد آنان نیست. آنها قانع و خودبسنده نیستند. طماع و حریصند. دائما درد می‌کشند و هیچ گاه آرام و قرار ندارند. سیر نمی‌شوند. همواره در عطش میل و خواهش بیشتر به سر می‌برند. از آنجا که نداشته‌های انسان همیشه نسبت به داشته‌هایش بی‌نهایت است، انسان ناسپاس دچار سرگشتگی و ظلمت بی‌پایان است. اما انسان شکراندیش از سرمایه اصلی خود غافل نیست. بندگی خدا... بندگی خدا منبع بی‌انتهای بودن است. رمز جاودانگی و اتصال به لایزال الهی است. بنده خدا اندک خود را در برابر خدا هیچ می‌بیند و آن را در راه خدا مصرف می‌کند تا رضایت و همراهی و یاری او را جلب کند. انسان ناسپاس اما دارایی خویش را در راه جلب نظر و جذب دارایی‌ها و تصاحب امکانات دیگران صرف می‌کند. وقتی خوب بیاندیشیم می‌یابیم که مالکیت امری اعتباری است و ما در واقع به نوعی توافق رضایتمندانه یا اجباری می‌رسیم و تجربه همراهی با نعمت‌ها را نوعی مالکیت تعبیر می‌کنیم. انسان ناسپاس با بی‌توجهی به این حقیقت در توهم مالکیت، مالک اصلی را فراموش می‌کند و با او می‌ستیزد. نتیجه این ستیزه‌جویی از دست دادن نعمت و زمینه‌های برخورداری از نعمت است. انسان ناسپاس اگر بتواند این بار دست به اجبار و اکراه می‌زند. اما نتیجه تفاوت زیادی نخواهد داشت. دیر یا زود فرایند ناسپاسی فرصت‌ها را یک به یک از بین می‌برد و امکان جاودانگی در رحمت را از کف ناسپاس می‌رباید. انسان شکراندیش می‌داند که نعمت جسمانی وجه المعامله رحمت روحانی است. او تمام دارایی خود را تا فرصت دارد به رحمت تبدیل می‌کند، شاید هنگام عبور از مرحله مادی زندگی سرمایه‌های مادی‌اش از بین نرفته باشد. سرمایه‌گذاری در رحمت، از زیرکی‌های انسان مؤمن شکراندیش است. او همواره به داشته‌هایش می‌اندیشد و مسیرهایی را می‌یابد که موجب رشد سرمایه‌اش خواهد شد. انسان شکراندیش بر پایه توهم آنچه نزد او نیست حرکت نمی‌کند. او با قدردانی از نعمت‌ها و شناختن اندازه هر چیز و حدود آن و نسبتی که با سایر پدیده‌ها دارد، مسیر پیشرفت را طراحی می‌کند. آنچه دارد را به بهترین نحو به کار می‌گیرد و بر خلاف روح مصرف‌گرای انسان ناسپاس، او اندیشه‌ای مولّد دارد و در عمل به آن اصرار دارد.