سلامِ من به بچه های
#شیعه
که دنبالِ حقیقتن همیشه
می خوام بِگم یه قِصّه من بَراتون
عوضْ بِشه یِکم حال و هواتون
یه قِصّه از یه روزِ خیلی مهم
نَگی یه وقت نگفتی این و بِهم
یه شهری بود به اسمِ شهرِ نَجْران
مسیحی بودن همه ، نَه مسلمان
یه روز پیامبرِ خدا مُحَمَّد
یه نامه داد بَراشون از محبت
دعوت بِشَن به دینِ خوبِ اسلام
به دینِ مهر و دینِ عشق و اِکرام
ولی قبول نکردن و با اصرار
اسلام و دینِ ما رو کردن انکار
خدا بِگفت به حضرتِ محمد
مُباهِلِه بِکُن با اون جماعت
یعنی که مردمانِ شهرِ نجران
بیان و با پیامبر و عزیزان
دُعا کُنن خدا عذاب کُنه اون
کسی رو که نبوده حق باهاشون
روزِ مُباهِلِه رسید و نجران
دیدن پیامبر اومده چه خندان
دستِ امام حسن رو تویِ دستاش
امام حسین رو هم آورده همراش
حضرتِ زهرا و علی رو هم با
خودش آورده بود به همراه
مسیحی ها وقتی دیدن که احمد
رسیدْ با خانواده اش به مقصد
ترسیدن و گفتن با هم که حتما
حق با پیامبرِ خداست و قطعا
باید به هر چه او بِگُفت کُنیم گوش
این روز رو هرگز نکنیم فراموش
شاعر : علیرضا قاسمی - طراح: زهرا خاکزاد
@mah_mehr_com