جلسمون با ذکر صلوات شروع شد و مسئولمون از انقلاب گفت و اهدافش از اینکه مردم چقدر پایِ کار بودن وسختی ها رو به دوش می کشیدن با اینکه پس پرده جنگ رو نمی دیدن ولی امید به آینده ای داشتن که امامشون وعده داده بود... اگه الان ما چشممون به دهان رهبر و پرچم دارمون نباشه قطعا میشیم مصداق توابین که در زمان و مکانی که باید پیرو امامشون نبودن... اواسط جلسه یکی از خانم های جمع اشاره به فردی کردن که زمان جنگ بی تفاوت به اطراف خود و مشغول به زندگی عادی و خوشگذرونی دوران جوانی بود و فقط با شنیدن یک سخنرانی در مسجد به جهاد لبیک گفت و رفتن به جبهه همان و هیچوقت بازنگشتن همان... اگر بصیرت باشه ما هم می تونیم همه یک ( شهید) علی مومنی باشیم