احسان را عاشورایی شناختم در موسسه عاشورا. در راه آوینی یافتم با عهد هر ساله‌اش در فکه‌. چشمش به عصر جدیدی دوخته شده بود که بعدها با نام افق در تلویزیون درخشید. اوج را به اوج رساند و دوران زیبایی با هم داشتیم از طراحی تا میدان و سفرهای بسیار و گپ و گفت‌های شنیدنی شیرینی با احسان عزیز با آن روح لطیف و کلام دلنشینش. تنگه ابوقریب، ایستاده در غبار و به وقت شام، ایستادگی‌اش برای روایت شهیدان بود در وقتی که تنگه احد انقلاب می‌باید با خلق آثاری هنری حفظ می‌شد. احسان جان خسته نباشی؛ خداقوت. دوست عزیزم؛ می‌دانم و اینگونه تو را می‌شناسم که در این لحظه‌های آخرالزمانی تاریخ از پای نخواهی ایستاد و کوله‌بار گرانقدر تجربه‌ات را در میدانی دیگر به شکوفایی خواهی رساند و یاریگر سیدناالقائد خواهی بود در زمانه‌ای که بسیاری از یاران آقا رفته‌اند و چشم به یاری جوانان صاحب‌تجربه‌ای چون تو دوخته است تا در آتش درآیند و ققنوس‌وار از آتش برآیند؛ به یاد آن فراز از نامه شهید آوینی به ابراهیم حاتمی‌کیا: " تو كه در دامنه آتشفشان منزل گرفته‌ای بايد بدانی كه چگونه می‌توان زير فوران آتش زيست. ما را خداوند براي زيستنی چنين به زمين آورده است چرا كه مرغ عشق ققنوس است كه در آتش می‌زيد نه آنكه رنگين كمان می‌پوشد و در بوستان‌های عافيت، شكر می‌خورد و شكرشكنی می‌كند. مگر سوخته دلی و سوخته جانی را جز از بازار آتش می‌توان خريد؟" ✍️سخنان حاج حسین یکتا: پایگاه شهید عبدالله ملتمسی ╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮ @b_amirallmomnin 🆔️ @mahalee_man ╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯ 🇮🇷مارا در ایتا دنبال کنید.