🔹: وانت انجیر ▫️برداشتی آزاد از روایت حجت الاسلام محمد سلیمی امام روستا داران / استان آذربایجان شرقی «نمی‌دانم گرمای ظهر مرداد تندتر بود یا قیمت انجیرهای من که هیچ کس قبول نکرد. همه رفتند و ما ماندیم و حوضمان. رو کردم به دوستم و گفتم: ببریم همین الان پخش کنیم تا زیر این گرما از دست نرفته. دوستم سری تکان داد و حرکت کردیم. و مثل گنجشک دانه به منقار توی روستا چرخیدیم و انجیرها را به صاحبانش رساندیم.تقریبا انجیرها تمام شده بود،که درب زوار دررفته‌ی خانه‌ای قدیمی توجهمان را جلب کرد. » ⏳ تا دقایقی دیگر منتظر انتشار روایت داستانی «وانت انجیر» باشید. 🎙 رسانه محله همدل | در این محله دل به دل راه داره... 🔸 @mahaleh_hamdel