💠باران باران را از همان دوران خردسالی دوست داشتم. برف و تگرگ با نمایان سازی سفیدی خود، نتوانستند دلربایی باران را از چشمانم بگیرند و همچنان باران برنده اسکار زیبایی های من است. نم نم یا رگبار باران،‌ را دوست دارم. چرا؟ باران؛ می بارد. باران منتظر نمی ایستد تا پیشنهادات و انتقادات را در صندوق بریزند و می‌بارد. باران؛ خرمن خساست را به آتش می کشد و هر جا که زمین باشد؛ می بارد. باران؛ آسمان قلب خود را از کینه تکه تکه کرده و خود را سراسیمه به زمین می رساند و می بارد. باران؛ دست هر انسان را می گیرد و او را سرمست از لطافت نم خود می کند و می بارد. باران؛ عدالت را به دانشگاه افکار من و تو می کشاند و می بارد. باران؛ عشق خاک گرفته زن و مرد مدرنیته را جلا می دهد و دست در دست هم به زیر باران می رساند تا چکامه دلربایی سر دهند و می بارد. باران؛ توحید را از ارسطو و افلاطون با قلمبه های کلمات به سخره می گیرد و یک دوره توحید و هستی شناسی را به پای میز انسان می نشاند و می بارد. باران؛ زبان های آکنده از نیش و کنایه، زبان های دمل زده از خودنمایی، زبان های آتشین منیت و فخر فروشی را از جا می کند و زبان تحسین می کارد و می بارد. باران؛ موهای سفید گشته نا امیدی را رنگ امید می دهد و می بارد. باران؛ آهسته آهسته زمین های بایر چرایی حکمت الهی را به گلستان ابراهیمی تبدیل می کند و می بارد. باران؛ بی صدا می بارد و رگ گردن قلدران پرطمطراق را می شکند و می بارد. باران؛ به نابینا خواهد گفت؛ چه تماشا دارد باغ و می بارد. باران؛‌ حزب و گروه و جناح و مرد و زن و فقیر و غنی و بالاشهر و پایین شهر و روز و شب و بیابان و شهر را با منطق اطاعت از مالک هستی؛‌ دوره گردی می کند و می بارد. باران؛ نمی ایستدو می بارد. باران؛‌نمی نشیند و می بارد. باران؛‌ توقف نمی کندو هرساله می بارد. باران؛‌ آهسته می بارد. باران؛ را دوست دارم. ✍سید جواد محمدزاده @mahammmadzadeseyedjavad