یادش بخیر اردوهای زیارتی مشهد . با کلی زحمت و تلاش بچه ها رو میبردیم اردو . روزهای اول روزهای نور بود و خنده و نشاط و صفا . خیلی عجیب بود . بچه ها مثل برادر همدیگرو دوست داشتن . کم پیدا میشد کسی خوراکی هاش رو تنها بخوره یا زود بهش بربخوره . یا ناراحت بشه یا ... توسل ها ، زیارت ها ، روضه ها و سینه زنی ها که نگو و نپرس . نمیشد بچه ها رو جمع کرد . همه چی غالبا خوب پیش می رفت تا روز آخر . روز برگشت . نمیدونم چی میشد ؟ طاقت ها کم میشد یا از جای دیگه ای ضربه میخوردیم ... مسئول با مسئول سر هیچی حرفشون میشد . بچه ها با هم درگیر میشدن . حالا نه همه ولی عمدتا موقع برگشت این حالتا پیش میومد . ی روز گفتم خدایا چرا اینطور میشه ؟ چرا وقت برگشت ؟ چرا وقت اومدن ؟ یک بار که تو این فکرا بودم ی نکته ای بدجور ذهنمو مشغول کرد . دزد و دزدی . نگاه کنید اگر قرار باشه دزدی به خونه ای هم بزنه خونه ای رو کمین میکنه که توش پُره پُر باشه . خونه خالی رو که دزد بهش طمع نمیکنه . داستان ما هم همینه . نفس و شیطان . دزد و دزدی نفس و شیطان هم میذارن قشنگ ما روزای اول خوب جَمعِ جمع کنیم . زیارت ، اشک ، نور ، دعا ، توسل ، خدمت به زوار و و و و همینکه خوب سرمایه های معنوی جمع کردی سر و کلش پیدا میشه و معمولا میذاره برا موقع برگشت که همه این کارارو کرده باشی و بیاد سراغت . زائرین اربعین زوار نورانی امام حسین(ع) موقع برگشت مراقب این دزدها و رهزن ها باشید . اونا به کسی که در طول سفر خوب معنویت جمع کرده طمع میکنن. و برای غارتِ دستاوردهای شما کمین میکنند . با ی بگو مگو با ی کم حوصلگی با ی دل شکستن با ی قضاوت کردن با ی ... میان سراغمون ...