فاطمیه دل همیشه بیقراری می کند
در عزای فاطمه این دیده زاری می کند
دخترِ پیغمبر است و مادرِ سادات او
ازمقامش من چه گویم قبله ی حاجات او
احترامش واجب است بر امتِ آلِ رسول
ازچه شدبعداز نبی جور و جفا شدبربتول
بیتِ حق بیتِ ولایت بیتِ مولایم علی
بیتِ بی بی دو عالم بیتِ بانویی جلی
شد به فِتوای سقیفه متهم در سوختن
نانجیبان آمدند و آتشی افروختن
در میان خانه مولایم علی بود و حسین
فاطمه باطفل مظلومش حسن با زینبین
شعله ورشد آتش و از بیتِ حق درسوخته
فاطمه درپشتِ در، در شد به پهلو دوخته
ناله های فاطمه تا عرش بالا رفته بود
بین آن دیوار و در ،رو سویِ بابا کرده بود
کای پدرجانم ببین این حال و روزدخترت
این همه ظلم و ستم بر آیه های کوثرت
بعدِ بابا یوسفِ گم گشته را می زد صدا
کای عزیزم ،منتقم ، مهدیِ من مادر بیا
نوبتِ اول شهید و محسنِ پرپر شده
ناله ی فضه بیا و غربتِ حیدر شده
دستِ زهرا بهر یاری تا گرفت دامانِ او
قنفذ آمد با غلاف ، آن علّت هجرانِ او
دستِ مولای غریبم بسته بود و بردنش
ریسمان بر دستِ مولا بودوهَم برگردنش
(یوسفی) بس کن نگو از غربتِ اُمِّ ابی
عالمی گریان شود از ظلمِ بر دختِ نبی
باشد ایامِ عزا و بر لبِ ما زمزمه
کی خدایا میرسد مهدی عزیزِ فاطمه