⏰ دقایقی با روح بزرگ امام.ره.... بگير، تو بردي ! امام به كودكان علاقه ي زيادي داشتند. ايشان هميشه نصيحت مي كردند كه تا پيش از مكلف شدن ، بچه ها را راحت بگذاريد تا آزادانه بازي كنند . موانع را از سر راه آنها برداريم و كمتر به آنها امر و نهي كنيم . بيشتر خاطره هاي من از امام ، خاطرات برخورد ايشان با علي ، پسر پنج ساله ام است .علي علاقه بسيار زيادي به آقا داشت . امام هم او را دوست مي داشتند . هميشه مي گفتند : " من خودم بچه داشتم ، اما علي چيز ديگري است ." علي عشقش آقا بود . هر روز به اتاق ايشان مي رفت . دوست داشت با عينك و ساعت آقا بازي كند . يك روز كه ساعت و عينك آقا را برداشته بود ، به علي گفتند : " علي جان ! عينك چشمهايت را اذيت مي كند . زنجير ساعت هم خداي نكرده ممكن است به صورتت بخورد . صورتت مثل گل است . ممكن است اتفاقي برايت بيافتد " علي عينك و ساعت را به امام داد و گفت :"خوب ، بياييد يك بازي ديگر بكنيم . من مي شوم آقا ، شما بشويد علي كوچولو " فرمودند : باشد. علي گفت : " خوب ، بچه كه جاي آقا نمي نشيند ." امام كمي خودشان را كنار كشيدند . علي كنار امام نشست و گفت : " بچه كه نبايد دست به عينك و ساعت بزند " . آقا خنديدند و عينك و ساعت را به علي دادند و گفتند : " بگير ، تو بردي " (فاطمه طباطبايي- پا به پاي آفتاب- ج۱ - ص۱۸۹) مهـــــــ👶👦🚲🚛🧸ـــــــد بازی انـــــــــــــــــــــــشاء @mahdbazi_ensha