خداوندا من پدر و مادر پیر و کهنسالی داشتم پس برای چوپانی بیرون میرفتم سپس برمیگشتم و شیر میدوشیدم و شیر را به نزد پدر و مادرم میآوردم و آنان مینوشیدند و سپس به کودکان و خانواده و زنم مینوشاندم. خوش نداشتم که آنها را بیدار کنم،با اینکه کودکانم نزد پاهایم منتظر ایستاده بودند و میگریستند،اما میخواستم اول شیر را به پدر و مادرم بنوشانم و در همین حال بودیم تا آنکه صبح در آمد. خداوندا اگر میدانی که من این کار را برای خشنودی تو انجام دادهام پس بر ما گشایشی عطا کن که آسمان را ببینیم.. راوی میگوید:
پس بر آنها گشوده شد...
#علي_مع_الحقّ_والحقّ_مع_العلی
#مهدوپیش_دبستانی_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
@mahde_hazrate_roghayeh