تو بی اختیار می ایستی، چفیه ات را بر میدارد، در لگن همان مای باردهای پر از یخ می کند، بیرون می آوردنش، آبش را می گیرد، بازش می کند و دور سرت می چرخاند و بر دوش و سرت می اندازد، تمااااااام بدنت از خنکی اش می لرزد و تمام چشمات پر از اشک که مگر در طریق برای حسین چه کردی جز خوردن که اینگه شیوخ نا آشنا را غلام و خادمت کرده... خنکای چفیه که تمام وجودت را گرفت لبخندی می زنی که خادمت بفهمد راضی بودی... شکرا یا اخی... مأجورین ان شا الله... شکسته بسته دو سه تا عربی بهش می گی که یعنی ممنونم... اشک و خنده، بغض تمام شدن راه و درد اینهمه راه رفتن... همه اش ترکیب میشود با خنکای چفیه خیس.... چه حالی... داری قطرات آب را از روی صورتت بر می داری... که کبابها به سراغت می آیند... نوشیدنی ها دوباره... میوه ها.... فواکه... حتی نوشمکش هم یه چیز دیگه است... اما باور کن رفیق... این هشتاد کیلومتر تمرین است... شاید هم فندانسیون... آنجا که بروی جامعه مهدوی را می فهمی... جامعه ای که میزبان و میهمان هر دو با تمام عشقشان در محضر رب اعلی عشق بازی می کنند... طریق الحسین را در افقی آینده وقتی ببینی جامعه سازی است بالاتر تمدن سازی است... حالا یکی هم بگوید تمدن نه فرهنگ! مهم نیست تو با چیزی کاملا متفاوت و مغایر با آنچه امروز این 8 میلیارد نفر در آن زندگی می کنند مواجه می شوی ! تمدن اسلامی را در حدود اولیه و بسیار کلی و با نمای دور می بینی... اینجاست که می گویم حتی طریق الحسین هم برایش کم است، حسین هم فدایی همین طریق است... طریق الی الله طریق الی رسول الله طریق الی محبت الله و طریقۀ تمدن سازی اسلامی در این راه باید بروی باید تا حسینی را ببینی که: گردنی هر جا در آرد در کمند تا نگوید کس اسیرانش کم اند و خدایی را ببینی که در قمار عشق حسین علیه السلام هیچ کم نباید بگذارد و نمی گذارد این همه خوردنی به قول عمان سامانی جرعه ای از آن شرب هم نبود... هر یک از جان همتی بگماشتند جرعه ای از آن قدح برداشتند باز بود آن جام عشق ذوالجلال همچنان در دست ساقی ماند مال زینت افزای بساط نشأتین سرور و سرخیل مخموران حسین گفت انکس را که می جویی منم باده خواری را که می گویی منم شرطهایش را یکایک گوش کرد ساغر می را تمامی نوش کرد باز گفت از آن شراب خوش گوار دیگرت گر هست یک ساغر بیار در قمار عشق حسین و خدا... دیگرت گر هست یک ساغر بیار... شاید همه ما همان دیگریم ... شاید... اربعینی که من دیدم نه زیارت است و نه اشک و زاری... تمدن است، فرهنگ است و حرکت... بهترین تمدن بهترین فرهنگ و بهترین حرکت حسین جان اگر سال دیگر بودیم ما به راه تو می آییم و اگر نبودیم تو به راه ما بیا... ره نوشتی از سفری عجیب مهدی تابنده کمتر از یک سال مانده به اربعین 1447 .