علیه تقلیل و تحریف در مورد حضرت زهرا (س)
چپ مذهبی در مفهومپردازی شخصیت حضرت زهرا (س) طرحی قهرمانسالارانه به دست میدهد. زنی که جوهره انقلابی شخصیت اش، الهیات صغارت را ذیل نظم پدرسالار برنتافته و علیه جریان قدرت و استیلا شوریده است. از منظر مذکور، فاطمه زهرا (س) یک قهرمان خرق عادت کرده است که زنانگی اش را سرِ دست گرفته و زنانه به ستیز استبداد رفته است. «خطبه فدکیه» اگر چه در ادبیات ایشان، نوعی رمزگان قیام است اما این قیام، نه لزوما یک قیام به معنایی الهی، بلکه یک شورش زمینی و سکولار است. و طبیعتاً این قهرمان را میتوان در زمرهی سایر قهرمانهای تاریخ بشریت مقوله بندی کرد. این شخصیت اگرچه کاریزماتیک و منحصر به فرد است اما لزوماً آسمانی نیست. در این روایت، نیازی به رسول و امام بودن پدر و همسر او نیست. حتی اگر از نیمی از «خطبه فدکیه» ی او هم چشم پوشی کنیم به جایی برنمیخورد. در تقریر عرفی - زمینی از حضرت، وجوه توحیدی و ولایی مبارزه او که روح تمامی لحظات و مبارزات او را اشباع میکند، نادیده گرفته میشود و حتی میتوان از ترجمه «طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ» در خطبه فدکیه هم صرفنظر کرد. پس ما اینجا با یک تقلیل مواجه نیستیم. مسئله این نیست که چپ مذهبی در برابر برخی ابعاد زندگی حضرت سکوت کرده، بلکه ابعادی که اینجا مغفول مانده آنقدر در طرح شخصیت ایشان اصیل و محوری است که بی تفسیر آن، در حقیقت سیمای حضرت زهرا (س) را تحریف کردهایم. در نهایت طبیعی است که قیام فاطمی که الهام و مانیفست انقلاب اسلامی را تشکیل میدهد، با ژستی عدالتخواهانه سر از مقابله و تضاد با آن در بیاورد!
متأثر از همین الهیات چپ، وقتی فعالان مذهبی حوزه زنان در مقام تفسیر شخصیت حضرت زهرا (س) قرار میگیرند، خانهداری و مادری او را در برابر کنشگری اجتماعی او قرار داده و به هیچ میانگارند. برای نقشآفرینی اجتماعی حضرت زهرا (س) قصیدهسرایی میشود و زنی که متن یکخانه است و خانهاش را مهبط وحی و قرارگاه جریان هدایت قرار داده مسکوت میماند. متوجه نیستند که خانه در این مفهوم بریده از اجتماع نیست و دستکم در اینجا باید از دوگانهی حوزه خصوصی و حوزه عمومی رایج در ادبیات فمینیستی عبور کرد. ظریف اینکه، خانهداری شستوشو و مادری بچهداری نیست، خانهداری نهتنها کسر شأن حضرت نیست که باید اشاره کرد که حضرت زهرا (س) خانهداری و مادری را نیز به حد اعلی آن رساند. همان گونه که جان و مال و کنشگری حضرت وقف مسائل سیاسی و اجتماعی ولایت شد، خانه و خانهداری و مادری و همسری او نیز لحظهای از این نوع مبارزه توحیدی خالی نماند. این هم تقلیلی دیگر.
هیئتیها در برقراری نسبت با حضرت زهرا (س) به نسبتهای عاطفی و شوقی بسنده میکنند و به ساحتهای اندیشهای و سیاسی زندگانی حضرت چنگ نمیزنند و متوجه نیستند که گریههای حضرت زهرا (ع) نیز خودش نوعی مبارزه سیاسی در مقابل طاغوت بوده است. در مقابل اصحاب علومانسانی هم رابطه عاطفی شیعه را با پرداخت فکری و اندیشهای به زندگی اهلبیت (ع) منافی میدانند. رابطه عاطفی و قلبی را که یک حقیقت قابلتوجه در متن تشیع است نفی کرده و دعوت به اندیشه میکنند. متوجه نیستند که آنچه مقابل عقلانیت قرار میگیرد جهالت است نه عاطفه و محبت؛ یعنی هرقدر در شخصیت فاطمه (س) میاندیشی در همان حال باید محبت و علقه جریان ولایت نیز در دل تثبیت شود.
ما با ملغمهای از تقلیل مواجهیم! هر کس از ظن خود شخصیت حضرت زهرا (س) را به چیزی که برایش موضوعیت دارد فرو میکاهد. در نهایت نیز، حتی آنهایی که میخواهند تصویری جامع از هویت ایشان به دست بدهند، وجودی چندپاره، ناهمگون و بدون یک نخ تسبیح وحدتبخش ارائه میکنند. شاید گرفتاری ما از همین ناحیه باشد، پس همان بهتر که ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم.