‏اولین چیزی که توجه مخاطب را در قاب زیر جلب می‌کند، صورت شهید عجمیان است که سهم زیادی را از پهنه‌ی کادر به خود اختصاص داده و چشمان خیره‌ی او انگار می‌خواهد چیزی بگوید یا بنحوی سر گفتگو را با تو باز کند. تا همینجا ما گمان می‌کنیم قرار است در مجلسی بنشینیم که روح‌الله بر صدر آن... نشسته و ما شنونده و مخاطب او هستیم اما به سرعت با حرکت عمودی چشم ما از پایین به بالا چیدمان این مجلس تغییر کرده و روح‌الله صدر مجلس را به زنی که گویی از پشت پرده‌ی تاریخ به روی صحنه آمده واگذار می‌کند. ما در این لحظه قرارست ماجرا را از نگاه این زن بخوانیم و بشنویم. به دلیل نوع چیدمان عناصر بصری در کادر و نوع ژست مادر شهید (به‌درستی) فرع و ذیل او قرار گرفته است. چهره‌ی مصمم اما مغموم مادر به عنوان نقش اول داستان و صدرنشین مجلس خیالی من، اینگونه به ذهن متبادر می‌کند که شهید چیزی جز یکی از دستاوردها و کنش‌های این زن نیست. حالا انتظار داشتیم از زبان شهید چه بشنویم؟ مهم‌ترین پیرنگ داستان روح‌الله چه بود؟ غربت؟ غریب ماندن؟ مولف محترم عیناً همین‌ها را با ترسیمی که کرده در زن نشان می‌دهد. ما در اصل انگار داشتیم قصه‌ی زنی را پیگیری می‌کردیم که در برهوت یک بیابان غریب مانده. بیابانی که از نوع ویرایش عکس و اصلاح رنگ‌ها در بافت سیاه و سفید احساس و دیده می‌شود در حقیقت همان خانه‌ی ساده و مینی‌مال این زن است. خانه‌ای که گویی دیوارهایش فروریخته و با بیابان یکی شده. و بیابان هم شاید استعاره‌ای از تهران باشد. اگر قرار باشد برای اثر یک اسم انتخاب کنم میگویم: «در محفل صاحبان خاموش تاریخ». صاحب اثر:‎ وهب رامزی @Mahdi_Takallou