🔻امان از حیرت این روزها 🔸شما هم اینطورید و هنوز باور نکردید؟ در خانه و محل کار راه می روید و با خود کلنجار که چه شد اینطور شد؟ عکسی از آقای رئیسی می بینید و ممکن است ازخود سوال کنید چطور ممکن است؟ حکمتش چیست؟ چه بسا ساعات اولیه حادثه این نجواهای درونی کمتر بود. شاید داغ بودیم و نفهمیدیم. حالا هر چه می گذرد این سوالهای فلسفی بیشتر میشود. چطور ممکن است؟ یک نفر با تمام ویژگی هایی که این روزها بدان نیاز داریم بار سفر می بنند و عزم آسمان می کند. چرا؟ 🔻آنها که دنبال علت اند و هنوز در پی اینکه بالگرد چطور بلند شد و چطور نشست و چه کسی مقصر است، مخاطبم نیستند. شاید اگر نشانه های اعجاب برانگیز یک عروج معنوی را دقیقتر می دیدند، از علت ها فراتر و دنبال حکمت ها می رفتند. اما حکمت چیست؟ 🔸یکی می گفت حکمتش اینست که قدر نعمت بیشتر بدانیم؛ قبول. 🔸 آن یکی می گفت این ماجرا باعث شد رئیسی بیشتر شناخته شود؛ اینهم درست. 🔸آن یکی می گفت خیلی ها با این حادثه پیوندشان با انقلاب و حاکمیت و مسؤولین خدمتگزار بیشتر شد؛ البته درست است. 🔸آن یکی می گفت برخی که مخالف نظام بودند با دیدن این صحنه ها دلشان نرم می شود و قدر داشته هایشان را بیشتر می دانند؛ بله. به چشم دیدم. 🔸یکی دیگر می گفت رفتن رئیسی سرمایه اجتماعی نظام را بیشتر می کند؛ اینهم درست است. از روی فیلم های تشییع روشن است. 🔻همه اینها درست. اما اینها فهم ناقص ما از حکمت این حادثه است. سوال اصلی اینست که واقعا حکمت ماجرا چه بود؟ آنچه می گویند و گفته می شود گویا کافی نیست. ✅ما نمی دانیم. راستش همین: "ما نمی دانیم." تنها چیزی که آرامش بخش است اتفاقا همین تعبیر است؛ "ما نمی دانیم." هرطور حساب می کنیم این حادثه بی اندازه سخت و باورنکردنی است. اداره کشور در دست کسی بود که هم اخلاق داشت و هم اهل معنویت بود و هم ولایت پذیر و هم وحدت ساز بود و هم بسیار پرتلاش و البته مردمدار. و حالا فقدانش؛ خب چرا؟ 🔻شاید باید می رفت تا همین سوال ها پیش بیاید و بفهمیم ما هیچ نمی دانیم. هیچ کاره ایم. به تعبیر اخوان ثالت سرگشته محضیم در این وادی حیرت. فقر مطلقیم. اراده اوست و دیگر هیچ نیست. به تعبیر امیرالمومنین عَرَفْتُ آللّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ العَزَائِمِ، وَحَلِّ آلْعُقُودِ، وَنَقْضِ آلْهِمَمِ. می فرماید: «خداوند را به‌وسيله بَرهم خوردن تصميم‌ها، فسخ پيمان‌ها و نقض اراده‌ها شناختم» ✅آنچه از رفتن شهیدجمهور می فهمم اینست که هیچیم. به قول مولانا اندر ره دوست فقر مطلق خوشتر/کاندر ره او خوار بود محتشمی. باید بدانیم و بدانید که همه نقشه هایمان در مقابل اراده حق نقش برآب است. فقر محضیم. نه فقیر که فقیر ذاتی است که به صفت فقر موصوف شده است؛ فقر محض یعنی هیچ. ربط محضیم. حالا با این وصف از تدبیرمان سخن بگوئیم. اندازه مان را بشناسیم و اراده کنیم و با این شناخت وارد عرصه سیاسی شویم. با این که هیچیم. چه بسا همین صفت خیلی از اراده ها و تدبیرها را جابه‌جا کند. بدانیم و وجدان کنیم که فوق همه اراده ها اراده اوست. روح امام شاد چقدر این هیچ بر زبانش بود. و فرمود: نیستم نیست، که هستی همه در نیستی است/ ‏هیچم و هیچ، که دَر هیچ نظر فرمائی همشهری @mahdian_mohsen