ادامه ی پست بالا بسیار بسیار زیبا و تکان دهنده هرکی نخونه از دستش رفته کاش در پیام های بی‎زرگانی، کرم مرطوب کننده ای هم برای التیام و از بین بردن آثار زخم روحی انسان ساخته می شد. کرمی که جای عصاره کلاژن حلزون، آکنده از عطر محاسن آن سردار غریب و محزون باشد. عجب سوژه اقتصادی بکر و ایده تجاری نابی! کرم حلزون برای التیام زخم فراق یار محزون. من اما گمان نمی کنم این محصول آنچنان که باید مورد استقبال مردم قرار بگیرد. آخر در رسانه ما زخم های پوستی ارجحیت دارد بر زخم های دوستی. اما یک صابون عافیت طلبی جهت رفع اضطراب و نگرانی + یک صابون رفع چرک تکلیف از روی دوش انسان! این ها گمان کنم خریدارش بیشتر باشد. ما در زندگی هر چه مصرف گرا شدیم، بی مصرف تر شدیم. تعارف که با هم نداریم؟ داشتن یک زندگی لوکس، نهایت آمال دنیایی اکثر ما آدم هاست. این روزها تبلت های تجمل گرایی مثل طبل های تو خالی، صدای مهیبی در خانه های باور ما ایجاد می کنند. امروز همه بر تبل تو خالی مصرف گرایی می کوبند. اینجا کسی به اندازه وزن غربت خانواده تو، به من تسلیت نمی گوید. اینجا همه مرا به صرف دسر دنیا ترغیب می کنند. شرکت های پول پرست جهت «تبرّک» دنیا، هم اندازه قامت تمام اعضای خانه مان اسکناس های بی مصرف و هم وزن خانواده ام به من شمش طلا جایزه می دهند. دیگر خسته شده ام از این سبْک زندگی سبُک سرانه. از روزمرگی های بی مزه زندگی مان. از مادی شدن تمام دعاهایمان. از عادی شدن جمعه های باورمان. صبح و شام از گرانی گفتن عار نیست برای ما، اما صحبت از فراهم کردن زمینه ظهور تو به زعم همه شعار است. اینکه در این گرانی قیمت رانی چند است خیلی مهم است، اما علت غیبت آن یار غائب از چه روست، خیلی نه! آخر مدت هاست که ما فکر و ذکرمان گران تر شدن اجناس مختلف بازار است. این روزها قیمت آب معدنی هم می تواند اضطراب ما را بیشتر کند، ولی فراموش کرده ایم که به قدر نوشیدن یک لیوان آب خالی هم برای نبود او «عجل الله» اگر بی قرار بودیم و اضطرار داشتیم، حالا دلمان قرار داشت و چشممان منور به نور جمال او می شد. گله ها دارم از این فاصله هزاران سال نوری. گله دارم از من، تو، او؛ گله دارم از ما، شما، ایشان. بالا و پایین شدن نرخ دلار، یار را به حاشیه برده در نظرگاه ما. من هر روز باید یادم باشد که به چشمک گندم های مزرعه دنیا، بوسه طمع آلود حواله نکنم. آه.. قلبم گرفته از این غم. ببین شیطان توی دفتر خط دار پیشانی ام با آن خط بد چه نوشته؟! دلم می خواهد سرم را محکم بکوبم به عمود خیمه تنهایی ات. صاحب جمکرانی ترین دشت های پر ابر آسمان، خورشید منظومه نورانی ستاره های کهکشان. آقای غریب ما! هیچکس حواسش به طول غیبت شما نیست، فکر همه درگیر بازار ارز است. همه ارز خود می برند و زحمت شما می دارند. گاهی می پرسم از خود که در این بی صاحبی تا کی باید زلف آه را به سینه چاه رنجوری گره بزنیم؟ چقدر باید راه را گم کنیم تا دوباره بعد از سال های مدید، سر از کوچه متروک شما در بیاوریم؟ چقدر ماه را حواله مرداب کنیم تا به بهانه حوائج رایج مان، دعای مان را مستجاب کنید؟ دیشب راننده تاکسی می گفت اگر تو بیایی همه مشکلات حل می شود و کار و بار ما هم سر و سامان پیدا می کند. می بینی؟ ما کاری به شما نداریم. ما هم درست مثل کوفیانی که حسین را به کوفه دعوت کردند، از ظهور و حضور تو در پی گرفتن کره خوشبختی خود هستیم. همه چشمشان به دستان معجزه گر و دم مسیحایی توست. هیچ کس منتظر خودت نیست. دعای فرج برای ظهور تو، من باب رفع حوائج است. ما حتی برای لحظه موعود دیدار، حاجت های بی شمارمان را لیست کرده ایم. کسی دلش برای دیدن تو تنگ نیست. کسی برای تنهایی تو اشک نمی ریزد. کسی محض خاطر دل شکسته تو خون دل نمی خورد. هیچکس در پیش خود برای خون‌لخته های چشمان تو دنبال درمان و فلان چشم پزشک ماهر نیست. نمی دانم، هیچ نمی دانم اما انگار فرشتگان خوب می دانستند که آدمیان چقدر نمک نشناسند. شاید شیطان این روزها را دیده بود که سرکشی کرد و به آدم سجده نکرد. ما همیشه عشق را خیلی ارزان پیش پای هوس هایمان قربانی کرده ایم. یوسف را به چند من جو پرک شده. علی را به یک وعده شام در رستوران زنجیره ای معاویه. حسن را به سکه های طلای تمام بهار اسارت. حسین را به یک دشت گندم و مهدی را به قیمت یک مشت دلار و چند من آجیل مشکل گشا. ما آنقدر که قیمت بادام و پسته برایمان مهم است، رنج انتظار آن مرد خسته هیچوقت برایمان مهم نشد. توی فیلم های این روزهای سینمایی ما، همه دنبال گنج هستند. همه در راه رسیدن به گنج، دزدی می کنند و دروغ می گویند و آدم می کشند. ما هنوز معنای گنج را دقیقا نمی دانیم. 👈👈 ادامه دارد . . . ادامه در پست بعدی ✅ جهت سلامتی، تعجیل و تسهیل در ظهور امام مهدی (عج): صلوات با ذکر فرج @mahdibia3 👆👆👆