بی لعل لبت رنگ می ناب ندارد بی تو شب عشاق که مهتاب ندارد ای یوسف کنعانی من جان به لب آمد یعقوب دو چشمم ز غمت خواب ندارد جز وصل شما در دل ما نیست تمنا لب تشنه به غیر از طلب آب ندارد در شهر بود خانه فراوان و ولیکن نوکر که به جز خانه ارباب ندارد شد پاره دگر پیرهن صبر ز هجران این سینه بی تاب دگر تاب ندارد آقا سببی ساز شود عاقبتم خیر غیر از تو خدا مایه اسباب ندارد @MahdiehTehran www.mahdiehtehran.ir