چه میشود دل زارم ، کنار دوست نشیند
ز خرمنِ حسناتش ، یکی دو خوشه بچیند
چه آرزوی بزرگی است ، آرزوی وصالش
دل است و میلِ جلالش ، دل است و میلِ جمالش
خوش آن دمی که سرم را به زیر پاش گذارم
خوش آن دمی که ببخشم به یار دار و ندارم
حکایتِ من و یارم ، حکایتی است پر از غم
که هجر اوست به دل زخم و فکر اوست چو مرهم
رسان به گوشِ نگارم ، صبا ، که چشم به راهم
بگو که بی گل رویش ، به سوز و گریه و آهم
اگر رسید و نبودم ، بگو ز هجر تو جان داد
بهار عمر خودش را ز دوری ات به خزان داد
بگو برای وصالت به هر دری زد و آخر
به حسرتِ گل رویت گذاشت روی زمین سر
#کانال_رسمی_مهدیه_تهران
@MahdiehTehran