44.55M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
🇮🇷خاطره انتخابات: پیرمردی آمده بود شعبه اخذ رای،که برادرم و خانمش مریض هستند بیایید از آنها رای بگیرید به او گفتیم به صندوق سیار تماس بگیر، رفت... دوباره آمد، و همان جواب را گرفت، رفت... بار سوم آمد،اسرار که هرچقدر تماس گرفتیم کسی نیامده،اگر نیاید برادرم مرا در خانه اش راه نمی دهد، اسرار و سماجت این پیرمرد در آن سرما و وقت شب برایمان جای سوال داشت،به هر طریقی هماهنگی صورت گرفت و به سراغ او رفتیم... وقتی به خانه کوچک او رسیدیم فهمیدیم جانباز شیمیایی دفاع مقدس،6سال از خانه بیرون نرفته بود،10متر سیم اکسیژن به او وصل بود که لحظه ای از اکسیژن جدا نشود... پامنبری و راننده مقام معظم رهبری... می گفت هزارتومان از نظام برای خرج دوا و دکتر نگرفتم... ترسم این بود که امشب از دنیا بروم و دینم را به این نظام ادا نکنم...بسیار باصفا و پر انرژی دلش لک زده بود برای تعریف خاطرات جنگ... با دیدن او از خودم خجالت کشیدم بیاد فرموده حاج قاسم افتادم که است و دفاع از آن واجب خانمش می گفت شرمنده ام باید گفت حلقه معرفت 👇 @halghhmarfat