به نامِ حَیِّ دانا که جَلیل است که ذاتش بی مِثال و بی بَدیل است دَرآرم شادمانی را به ترسیم که می باشم بپایِ شادیْ تَسلیم بگیرم از دل و جانم سُراغش رَوَم با ریسه یِ نوری به باغش گرفتم آدرسش را از دلِ خویش پِیَش رفتم به شوق و شادیِ بیش رسیدم بر دَرِ باغی پُر از گُل شنیدم نغمه هایِ عشقِ بُلبُل مُحیطش بود سرسبز و رَیاحین زِ گلهایِ اَقاقی گشته آذین جِلو رفتم مَلائک جمع بودند همه پروانه دورِ شمع بودند به لبها ذکرِ شادی زَمزمه بود علیّ و مصطفی و فاطمه بود همه سَرمستْ از پیمانه یِ عشق وَ اینجا بود بَر من خانه یِ عشق علیّ و فاطمه بودند هَمدوش وَ دیدم هر یکایک مات و مدهوش دلم شد چشمه یِ عشقِ زُلالی که دیدم خنده یِ مُولَلْمَوالی نَبی سرتا بپاشُوقِ خدایی است برایِ فُرصتی از رُونمایی است ندا آمد عروسی هست برپا میانِ حیدرِکرّار و زهرا(س) زِ سُویی بُلبلانْ بر شاخه ی گُل وَ چَهْ چَهْ می زنند بر رُویِ سُنبل عروسی گشت جاری بینِ گُلزار سراسر نور بود و شوقِ بسیار بگو بَهْ بَهْ نَبی شد قائدش بَس خداوندِ یگانه شاهدش بَس که داماد و عروس نُقل و نَباتند وَ هر دو کشتیِ راهِ نجاتند عروسی... مثلِ ماهی می درخشید که خِلقت از وُجودش داشت اُمیّد عروسی... دُخترِختمِ نبُوّت عروسی... هست کانونِ مُحبّت عروسی... ریشه ی احساس باشد دِلش... یاقُوتی و اَلماس باشد عروسی... چادُرش چَترِ پناه است به خَتمُ المُرسَلینْ زیبنده ماه است عروسی... روحِ ما بینِ دو پهلوست مُحمّد خُلق و خُوی و رُویِ نیکوست چه داماد و عروسی باهَم هستند قرارِ جان و عشقِ عالَم هستند چه دامادی... علی رُوحِ عبادت که کُفّوِ فاطمه شد با ارادت چه دامادی... علی حَبْلُ الْمَتین است اِمامُ الْمُؤمِنینْ... حَقُّ الْیَقین است چه دامادی... به دینْ رهبر علی شد امیرِ قلعه یِ خیبر علی شد چه دامادی... خدا دارد تماشا نماز و جنگ و اِنفاقش به دنیا چه دامادی... بجا قَلبش تَپیده برایِ فاطمه(س) زُوجِ حَمیده کجا دیدید...؟چُنینْ والاعروسی مبارک باشد این زیبا عروسی هرآنکس باسعادت، عزّتی بُرد دراین جشنِ عروسی، لِذّتی بُرد هرآنکس امشبی خوشحال گردید زِ(گلچین) مثنویْ با عشق بشنید عنایت بود و برجان... تاب آمد قَلَمْ چَرخید و شعری ناب آمد مُحَمَّد تقی گلچین 💎کانال اشعار کربلایی محمدتقی گلچین 💎 @mtgolchin