➕داستان کرامت حضرت معصومه "علیهاالسلام"|قسمت ششم 🌸شب عید بود و دنبال خونه اجاره ای بودم، اما با پول کمی که داشتم خونه گیرم نمی اومد. خادم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بودم و هر روز که می رفتم سر شیفت، حسابی پیش خانم گلایه می کردم. 🌺یه روز یکی از خدام حرم اومد پیشم و گفت یه دوست قمی داره که تهران زندگی می کنه. شنیده من دنبال خونه می گردم و می خواد منو ببینه! 🌼منم که واسه پیدا کردن خونه به هر دری می زدم، رفتم تهران پیش اون بنده خدا. گفت که چند سالی هست مادر ما از دنیا رفته و خونه اش تو محله آذر قم خالی مونده. یه مقدار تعمیرات لازم داره، اگه دوست داشته باشید می تونم کلید اون خونه رو بهتون بدم که تعمیراتشو انجام بدین و توش ساکن بشید. از خدا خواسته کلیدو گرفتم و برگشتم قم. 🌸خانمم خونه رو دید و پسندید. شروع کردیم به بنایی و تعمیر خونه. چند روز گذشته بود که صاحب خونه زنگ و زد و ازم پرسید اسم همسر شما فاطمه است؟ گفتم: بله! گفت: از ساداته؟ با تعجب گفتم بله از کجا می دونید؟! گفت باید حضوری ببینمتون. توی صحن عتیق حرم قرار گذاشتیم. 🌺اونجا که اومد گفت: دخترم دانشجوی سال آخر پزشکیه. شبی که شما کلید رو تحویل گرفتین، خواب دید مادربزرگش وارد خونه اش تو قم شده و شروع کرده روشن کردن همه چراغ ها و آب و جارو کردن خونه! ازش علت این کار رو سوال می کنه و مادرم بهش میگه: مهمون دارم مادر، یکی از خادمای بی بی به همراه همسرش فاطمه سادات میخوان تو خونه ی من زندگی کنن. باید خونه رو براشون تمیز کنم. 🌸بعد از شنیدن این ماجرا، همون جا از خانم تشکر کردم که چنین عنایتی به من و همسرم داشتن. خونه رو تعمیر کردیم و الان سال هاست که اونجا ساکنیم و هر سال مراسم روضه می گیریم و زیارت امام حسین علیه السلام می خونیم... کانال اطلاع رسانی مهدیه بزرگ ساری بپیوندید نشانی 👇https://eitaa.com/joinchat/344719566C925c7e2a87