ڪوچہ از ذوق عبور تو خیابان مے شود آسمان از بغض تو ابرے و گریان مے شود هرڪجا پا میگذارے دور تو جمعیتے است با حضور گرم تو دریا بیابان مے شود مو پریشان مے ڪنے و باد مستت مے شود تا بہ مویت مے رسد یڪ شهر طوفان مے شود آنقدر زیبا و جذابے ڪہ پیش پاے تو لالہ سر خم میڪند یڪ دشت حیران مے شود هم زمین رام تو و هم آسمانها هم زمان جن و انسان با نگاهت تحت فرمان مے شود منطق عقل و دل و دین را ڪہ برهم میزنے ڪافرم باشد بہ عشق تو مسلمان مے شود هر بتے را بشڪنم پاے تو سجدہ مے ڪنم چون ڪہ مقصودم تویے آتش گلستان مے شود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌