🌹بعد از مرخص شدن از بیمارستان؛ یک روز در اصفهان بودم؛ اما طاقت ماندن نداشتم. دوباره راهی شدم. رسیدم به دارخوئین. در آن‌جا به گردان امیرالمومنین(صلوات الله علیه) رفتم. فراموش نمی‌کنم. ما چه روزها و شب‌هایی را در این شهرک سپری کردیم. یاد شهید هدایت و دیگر رفقا بودم. برادر(خسروی) فرمانده گردان بود. به سراغ من آمد. می‌خواست در گردان مسئولیت قبول کنم. اما قبول نکردم. هر روز برنامه‌های آموزشی داشتیم. روز موعود فرا رسید. حرکت نیروها به سمت منطقه‌ی غرب آغاز شد. 📚کتاب: به نام مادر 🖌خاطراتی از شهید محمدرضا تورجی‌زاده https://eitaa.com/mahdixxv