یاسی سفید بودم و در این خزان درد
مثل بنفشه ها گلت اما کبود شد
همرنگ مادرت شده اینجا سه ساله ات
مانند مادرت که در آنجا کبود شد
عمه تمام راه سپر شد برای ما
از ضرب تازیانه ی اعدا کبود شد
قوم یهود بر سر ما سنگ میزدند
از ضربه های سنگ سر ما کبود شد
بر روی هر ترک ز لبت چوب می دوید
با دیدن لبت دل زهرا کبود شد
این نیمه جان به پاس حضور تو رو نماست
هر چند که از هجوم بلاها کبود شد
اللهم عجل لولیک الفرج