یادمه یه شب مهمونی بودیم همانطور که نشسته بودم رفتم سر موبایلم که دیدم یکی از دانشجوهام که انگار رشته شون مامایی بود ، این 👆 عکس را برام فرستادند😳 و گفتند همین الان مجبور شدیم این بچه را سقط کنیم ... فکر کنم توی شکم مادرش مرده بود😔 اینام درش آورده بودند و گذاشته بودش کنار قیچی و عکس گرفته بود ازش...😔 اینقدر دیدن این بچه تکونم‌ داد🤯 مدام به این فکر می کردم که ما آدما چقدر ضعیف و کوچولوییم ولی در عین حال چقدر ادعا داریم.... و چه خدای بی نظیر قادر و توانایی داریم که متأسفانه نمی شناسیمش😔 یادمه همون موقع این عکس را به افراد جمع نشون دادم و اونام در حیرت فرو رفتند😮😨😵‍💫😣😥😰😱🙄 و هیچ وقت یادم نمیره که یکی از افراد اون جمع که اتفاقا زیادم اهل خدا و پیغمبر نبود با یک تأمل ویژه بهم گفت نمی خواد این عکسو به کسی نشون بدید😳😳 با تعجب پرسیدم چرا؟؟ گفت چون ابهت آدم جلوی خودش می ریزه😱 هنوز حرفش برام خیلی جالبه! بله آدم با تأمل بر این جور عکسای واقعی خودشو دیگه خیلی تحویل نمی گیره! در حقیقت متوجه ضعف و حقارت و ناتوانی و فقر و محتاج بودن و... خودش میشه و به نظر من این عااااالیه و جلوی خیلی از رفتارها و اخلاق ناپسند را میگیره.... آخه یکی از بزرگترین مشکلات ما اینه که خودمونو خیلی بزرگ و یه جورایی محور می دونیم.... 🌹⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁ ╭❣ ╰┈➤💠@mahdymooud💠