علیه السلام غلام با صفایی داشت که نامش «» بود. روزی با شماری از اصحاب وارد باغ شد و صافی را مشاهده کرد که گرده ی نانی به دست گرفته ، نصف آن را جلوی سگ می‌اندازد و نصف دیگرش را خود می‌خورد. چون از راز آن پرسید، عرضه داشت: من غلام شما هستم و این حیوان از باغ شما پاسداری می‌کند، هر دو نشسته بودیم و از سفره ی ارباب متنعّم بودیم. امام حسین علیه السلام او را در راه خدا آزاد کرد، باغ را به او بخشید و 2000 دینار به او عطا کرد. 👈 صافی در پاسخ گفت: من نیز این باغ را وقفِ یاران و شیعیان شما نمودم 👉 ... . http://eitaa.com/mahfel_montazeran3 📚 ارمغان صافی در نقد فرقه بهائی ٫ صفحه 22 به نقل مستدرک الوسائل