یا رب این شمع دل افروز ز کاشانهٔ کیست؟ جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانهٔ کیست؟ حالیا خانه‌براندازِ دل و دینِ من است تا در آغوش که می‌خسبد و همخانهٔ کیست بادهٔ لعل لبش کز لبِ من دور مباد راحِ روحِ که و پیمان‌دهِ پیمانهٔ کیست؟ دولتِ صحبتِ آن شمعِ سعادت‌پرتو باز پرسید خدا را که به پروانهٔ کیست؟ می‌دهد هر کَسَش افسونی و معلوم نشد که دلِ نازکِ او مایلِ افسانهٔ کیست یا رب آن شاه‌وَشِ ماه‌رخِ زهره‌جبین دُرِّ یکتایِ که و گوهر یک‌دانهٔ کیست؟ گفتم آه از دلِ دیوانهٔ حافظ بی تو زیرِ لب خنده زنان گفت که دیوانهٔ کیست؟ ✍ 🌱 @parvaz_90