✍️مسجدی‌ها چشم‌انتظار فرمانده بزرگ جنگ بودند. یکی با یک موتور گازی درب و داغان و دست‌های روغنی جلوی در پارک کرد. پاسدارها گفتند برود جلوتر. موتوری بلافاصله رفت جلوتر و پارک کرد. چند دقیقه بعد مجری گفت:در خدمت فرمانده جنگ حاج آقا برونسی هستیم که به خاطر خرابی موتورشان کمی دیر رسیدند