🌷
سالگرد شهادت شهید سید محسن صفوی 🌱
خیلی وقت بود که دلم میخواست یک روز که از مدرسه برمیگردم آقا محسن توخونه باشه اما هیچوقت بهش نگفته بودم.
اون روز عصر که برگشتم آقا محسن خانه بود و خونه هم مرتب و تمیز.
کنار اتاق یه پتو پهن بود و میوه، شیرینی، هم آماده؛
پرسیدم: مگه مهمون داریم؟
گفت: نه!
اون موقعها مادرم هم پیش ما زندگی میکرد.
مادرم گفت: یه ساعتی هست که اومده و خونه رو تمیز و مرتب کرده.
دور هم نشستیم، آقا محسن پرتقال تعارف کرد؛
از قبل پوستش رو گرفته بود.
پرتقال رو گرفتم و باز کردم، وسطش یک گردنبند فیروزه بود؛
گفت: تولدت مبارک.
برق شادی را میشد در نگاهم خواند.
باورم نمیشد که آقا محسن اینگونه تولدم را جشن بگیرد.
آن گردنبند همیشه برایم با ارزشترین هدیه زندگیام بود...
منبع: ماهنامه طراوت شماره ۱۴ 💚
تاریخ شهادت: ۶۵/۱۱/۱۸ 🥀
@mahman11