❇️
#سه_دقیقه_در_قیامت
🌸 قسمت ۲۴ (عنایات شهدا)👇
🍃🌸🍃 سید یکی از بچههای مدافع حرم اعزامی از اصفهان و از رفقای شهید ذکر شده در این کتاب بود.
اما زندگی خانوادگیاش دچار مشکلات شده بود.
مهمترین مشکل آنها این بود که فرزندانشان قبل از تولد، از دنیا میرفتند.
سومین فرزند هم به همین صورت، دکتر پس از دیدن نتیجه سونوگرافی گفت: بچه در شکم مادر مرده فردا اول وقت بیایید برای خارج کردن فرزند، بیشتر از این هم اگر نگه دارید مادر از دنیا خواهد رفت.
خیلی به هم ریخته بود. همسرش را که رساند به خانه، بیرون رفت و با خداوند خلوت کرد گفت: همسرم دیگر تحمل ندارد، دوست داشتم فرزندم میماند و سرباز امام عصر( عجلالله) میشد.
بعد به مزار شهید جواد محمدی رفت به جواد گفت: تو هم مثلا رفیق ما هستی؟ نمیبینی چه مشکلاتی برایم پیش آمده؟ یک کاری بکن.
صبح فردا میخواستند راهی بیمارستان شوند، قبل از رفتن، مادر همسرش از را رسیدو گفت صبر کنید شهید جواد محمدی را در خواب دیدم به من برگهای داد و گفت: به سید بگو فرزتدت به لطف خدا سالم است. باور نکردند.
قبل از رفتن به بیمارستان، دوباره سونوگرافی کردند و پیش همان خانم دکتر بردند چند بار سونوگرافی دیروز و امروز را زیر و رو کرد بعد گفت: یکی از اینها حتما اشتباه است.
اما نمیدانست که خداوند متعال به دعای یک شهید میتواند سرنوشت انسانی را حتی در رحم مادر تغییر میدهد.
الان مدتی است که این سید کوچک بدنیا آمد.
اما سید میگفت وقتی جواد محمدی شهید شد تا مدتی پیکر او مفقود بود من برای کار دیگری خدمت آیتالله ناصری رسیدم .👇👇