🌹
شعار دادن با دستی که قطع شده بود
صبح روز عملیات به یک ستون، در حال حرکت بودیم؛ بچههائی که برای تصرف یکی از پایگاههای دشمن رفته بودند، دچار مشکل شدند و از ما کمک خواستند. هنوز به مواضع دشمن نزدیک نشده بودیم که با آتش شدیدی مواجه شدیم.
آتش دشمن لحظهای هم قطع نمیشد و این موضوع ما را آزار میداد.
درست در همین اوضاع، چشممان به دو نفر از برادران امدادگر افتاد که مجروحی را روی برانکارد قرار داده و روی زمین درازکش بودند تا در فرصتی مناسب که آتش سنگین فروکش کرد، به عقب بروند. به آن برادر که روی برانکار افتاده بود نگاهی کردم، تمام بدنش غرق در خون بود. مچ یک دستش نیز قطع شده بود. وضعیت ناگوار او دل بچهها را ریش کرد، حالمان بدجوری گرفته شد.
او که دید روحیهمان با دیدن او خراب شده، دردش را فراموش کرد و همان دستی که از مچ قطع شده بود را بالا برد و شروع کرد به شعار دادن که «لااله الا الله» و «الله اکبر» و مرگ بر صدام.
وقتی همه روحیهاش را این گونه دیدند لبخند بر صورت بچهها جوانه زد و به مسیر ادامه دادیم.
راوی: مفید اسماعیلی سراجی
@mahman11