سلام قسمت دوم
شهیدی که بدون اجازه پدر و مادر شهید نشد
درطول یک هفته ای که قرار گذاشته بودن حاج وحید به همراه یکی دیگر از بچه های مخابرات و آقا مهدی مشغول برسی اوضاع ارتباطات منطقه حماه شدند در این برسی ها هم حاج وحید آقا مهدی رو بهتر شناخت و هم آقا مهدی حاج وحید رو بهتر شناخت و صمیمیتی بین آنها بوجود آمد که مهدی صابری شد آقا مهدی طوری که همه آقا مهدی صدا میزدن و دیگه کسی بدون صفت آقا , آقا مهدی را خطاب نمیکرد .
در طول برسی ها آقا مهدی متوجه شد حاج وحید قصد دارد برای محل استقرار بچه های فاطمیون خط تلفن برقرار کنه تا اونها بتونن به راحتی با خانواده هاشون در ایران تماس بگیرن و این مطلب باعث شد انگیزه بیشتری برای ماندن داشته باشه ,
در همین روزها بود که برخورد رعد و برق شدیدبه سایت اصلی باعث شد ارتباطات تلفنی منطقه بطور کامل قطع شود و از اینجا بود که آقا مهدی متوجه شد حاج وحید موقع کار به شدت جدی است و حاضر نمیشود حتی یک روز هم ارتباطی قطع باشد به همین دلیل بدون هیچ ملاحظه ای از آقا مهدی خواست که باید کار را یاد گرفته و فعالیت خود را بطور جدی دنبال کنه ظاهراً حاج وحید خواسته دل آقا مهدی رو مطرح کرده بود ,
یکی از کارهایی که باید انجام میشد بالا رفتن از دکل مخابراتی بود , جالب اینجا بود که بعد از یک توضیح کوتاه آقا مهدی در کمال خونسردی کمربند ایمنی رو بست و از دکل بالا رفت و هیچ ترسی در چهره اش نبود و اینجا بود که حاج وحید بعد از سوال کردن فهمید آقا مهدی یک کوه نورد وسخره نورد هم هست , جالب اینجا بود که وقتی حاج وحید داشت توضیحات ایمنی و استفاده از کمربند ایمنی رو توضیح میداد آقا مهدی مانند یک مبتدی فقط گوش میکرد و اصلاً نگفت که کار با این کمر بند رو بلده ,
این اولین خصوصیت شهید مهدی صابری بود که نشان داد ( هیچ غروری نداشت حتی در کاری که بلد بود ) دومین خصوصیت او این بود که تا زمانی که سوال نمیکردی حرفی نمیزد و سومین خصوصیت بارز او صحبت کردن در کمال ادب و احترام با دیگران بود ......
ادامه دارد .....
#شهید_مهدی_صابری
#خاطرات_شهید
@mahman11