اورکت تنش نبود.دندان هایش می خوردبه هم.گفتم:اورکتت راچی کارکردی؟ گفت:من دستشویی بودم که بچه هاراه افتادن،وقت نشدبپوشمش. محمودنزدیک مان بود.شنیدچی گفتیم به هم.اورکتش رادرآورد دادبه او. می دانستم زیراورکت لباس گرم نمی پوشد.می گفت:لباس زیادجلوی تحرک آدم رامی گیرد. سوزسرمابیچاره ات می کرد.تابعدازعملیات باهمان یک لا پیرهن بود.خیلی ها می خواستن اورکت شان را به اوبدهند،خودم یکیش؛ولی مگرقبول کرد؟ شهید-محمود-کاوه🌺 @mahmodkaveh