🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 قسمت(۴۴) عملیات ویژه تا فرمانده شما دستور نداده حق تیر اندازی ندارید🔫 حتی اگر دشمن دو قدمی شما باشه, هر نوری 💥دیدید زمین گیر بشین. احدی و جنبنده ای نباید شما رو ببینه. بروجردی و کاظمی آن شب همراه ما نمی شدند و مقصدشان بوکان بود تا ترتیب حرکت ستونی تازه نفس را بدهند.🍃 همگی با سلاح و کوله پشتی🎒 آماده حرکت بودیم. تا دست مان رسیده بود خود را تجهیز کرده بودیم.💫 یک خشاب روی اسلحه و چهار خشاب به کمر ,حداقل نفری دو نارنجک 💣 همراه مان داشتیم. عده ای هم کمر بندهای پارچه ای که داخل هر کدام صد گلوله را مثل قطار فشنگ کنار هم گذاشته و دوخته بودند دور خود پیچیده بودندکه روز مبادا بدون فشنگ نمانند.🌟 همه هم یک قمقمه آب فلزی آویزان به کمر داشتیم. داخل کوله پشتی ها 🎒هم همه چیز داشتیم, از باند و گاز استریل گرفته تا جیره جنگی چهل و هشت ساعته. جنگ در کردستان جنگ در شرایط خاص بود, هر گاه در منطقه ای پیشروی می شد معلوم نبود تا چند وقت دیگر موقعیت کمک رسانی به نیروها پیش بیاید✨. پس راه چاره جیره ای مقوی و کم حجم بود; مقداری پسته و بادام🥜,تعدادی شکلات,مقداری بیسکوبیت🍪,دو عدد کنسرو 🥫و یک قوطی کوچک شیر خشک. گاهی هم چند قرص کلر برای ضد عفونی کردن آب آلوده و چند قرص الکل جامد به گروه جیره اضافه می شد.🌿 ادامه دارد... 📚خاطرات جاوید 🖌سید علیرضا میری @mahmodkaveh