خون برف از چشم من 3⃣1⃣ می دانست دشمن دارد شنود می کند. همین را می خواست.نیم ساعت⏰ هم نشد که تمام منطقه را گرفتند زیر آتش.🔥 می خندید می گفت"همه اش نمی شود ما کم بیاوریم که."🍃 برگشت گفت"امشب🌘 عملیات داریم." در ارتفاعی که شناسایی اش نکرده بودیم نمی دانستیم باید باهاش چطور تا کنیم.🌿 مانور عراق با تانک بود و نیروی پیاده و هواپیماها✈️ و بمب هاش.💣 و در ارتفاع میشولان. -نباید بگذاریم عراقی ها همه اش حالت آفندی بگیرند.🌱 شب🌘 حرکت کردیم.دو ساعت راه رفتیم.نیروها عقب می ماندند. -بدوید،بچه ها،بجنبید. عقب مانده ها را می بردم جلو ستون و می رفتیم.باز هم خسته می شدند می رفتند.یا آهسته می آمدند.🍀 ادامه دارد..... راوی:حسین سهرابی 📚ردّ خون روی برف