🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 شانه به شانه محمود💖 قسمت سوم باورم نمی شداین همان است که دنبال بهانه بودم که لحظه ای بااوحرف بزنم وامروزاومثل برادری مهربان❤️دستش رابرشانه من گذاشته بودوحرف می زد.دستش رادرازکردوسوئیچ موتور🏍مراچرخاندوآرام گفت:خوب جوادجان،چکارمیکنی این روزها؟گفتم:کارمی کنم،توی کارگاه پاسازی دایی ام. :کارمیکنی؟ میدونی الان کردستان به شماکردستان رفته هاچقدرنیازداره؟می دونی ماچقدرکمبودنیروی باتجربه داریم؟توهم مثل خیلی هابی خیال این همه مشکلات سرت به کارخودت گرم شده؟؟ .....ادامه دارد 📚خاطرات جاوید 📝سیدعلیرضامیری @mahmodkaveh