👈 ناخودآگاه با ورود به عرصه انتخابات، داستان داوود نبی در ذهنم تداعی شد و هر چه پیشتر رفت بیشتر به این باور رسیدم که او را بنامم. 👈 خلاصه داستان داوود نبی از آنجایی شروع می شود که برادران بزرگش به جنگ با جالوت رفته بودند و پدرش از نگرانی، او را برای گرفتن خبری از سلامتی آنان روانه کرد، او وقتی بهم خوردگی لشکر را در میان عربده کشی های جالوت دید، فلاخن(قلاب سنگ) خود را تجهیز کرد و یک سنگ روانه پیشانی جالوت کرد و با یک سنگ، هم کار او و هم لشکر دشمن را یکسره کرد. ✋داوود در واقع برای جنگ و جایزه کشتن جالوت نرفته بود. او فقط رفته بود خبری از برادران بگیرد و برود، اما اینگونه در پیروزی موثر شد😏 👈 تشابه عمل داوود نبی را با زاکانی در این می بینم که او برای ریاست جمهوری نیامده بود بلکه از وزارت کشور رد می شد که دید چه کسانی چگونه برای کاندیدهای جبهه انقلاب عربده کشی می کنند و اینگونه شد که دیدید... 🔻پ.ن البته جایزه او در پیش خدا محفوظ است و حبی که در دل یکایک حزب اللهی ها از او به یادگار مانده است. ✍ محمود باقری https://eitaa.com/mahmoudbagheri1