هدایت شده از روزنامه‌دیواری حق
از ویروس فتنه تا ویروس کرونا از ۸۸ تا ۹۸ یک دهه امتحان الهی ۱۰ سال بود؛ ۱۰۰ سال گذشت ۵ ح‌سین ق‌دیانی: قرعه‌ی ما هم افتاد به سکونت در عصر آخرالزمان! جامه از برگ تهیه نمی‌کنیم، برق داریم، لوله‌کشی آب و گاز داریم، اینترنت داریم، موجود زنده می‌فرستیم هوا و بل‌که فضا و برای غذا، هیچ لازم نیست به قصد شکار بز، از غار بزنیم بیرون، ولی چه سود که از فرط آلودگی، نمی‌توانیم را ببینیم! و از شدت ویروس، نمی‌توانیم این آخر سالی، با حاجی‌فیروز پشت چراغ‌قرمز، حال و احوال کنیم و به رقصش ایراد بگیریم که «یا قر نده یا درست بلرزان سینه‌ات را!» دلم برای سمنوی عمه‌لیلا در بازار تجریش، برای اسفند دود کردن عمه‌خانوم؛ مادر مهدی خرامان شهید در سیزده‌متری حاجیان، برای دست‌فروش‌های شب‌عید و برای ماچ و بوسه‌های آب‌دار تنگ شده! بعد از سال‌ها می‌خواستم آخرین روزهای اسفند ۹۸ و اولین شب‌های فروردین ۹۹ را سپری کنم در جنوب؛ جنب گردان مقداد پادگان دوکوهه که حکم غربت آمد: «نه جایی بروید و نه بگذارید کسی بیاید! جلوت، خطرناک است؛ با خلوت‌تان صفا کنید!» آخرش هم برگشتیم به غار! طیاره‌ی ما هم، ما را وسط کویر ول کرد و رفت! الحق زنم دختر حوا و خودم پسر آدمم! از بهشت رانده شده‌ایم و باید تحمل کنیم چند صباحی تنهایی را! عزلت را! غربت را! نه که بگویی فقط حال ما ناخوش است، نه! جهان بی‌جان است! آدم و حوا تا چند نسل بعد انتخابات نداشتند ولی شگفتا! این خانه‌ی آخر متمدن‌ترین اولاد آدم است که از دموکراسی برسد به ترامپ! حالا فراعنه‌ی دروغ‌گوی دغل‌باز، رأی‌شان را از خود ما می‌گیرند! مگر رئیس‌جمهور آمریکا، منتخب مردم آمریکا نیست؟! و مگر مردمان یک‌جای دیگر، فریب یک کلید ۱۰ سانتی را نخوردند؟! و مگر نه آن‌که وعده‌ها همه پوچ بود؟! آی گلی به جمال دهه‌های عصر شترسواری که فقط دختران را زنده می‌کردند در گور! گناه پسرکان یمنی چیست که باید زیر بمب‌های خادمین حرمین شریفین(!) آرزوهای خود را پرپر کنند؟! بنگرید دنیا را! رسیده بودیم به جایی که رسما ادعای خدایی می‌کردیم! ربات می‌ساختیم که حتی احساس هم داشته باشد! فیل هوا می‌کردیم! مدعی بودیم؛ جهانی که خدا برای‌مان ساخته، خیلی هم بزرگ نیست! تز دادیم که این‌همه کوه و دشت و دمن و دریا، نه جهانی بل‌که «دهکده‌ی جهانی» است و اگر سوزنی در نوک قله‌ای گم شود، مجیزگویان حضرت ساموئل آن‌قدر به پیشرفت رسیده‌اند که عین آب خوردن پیدایش کنند! ما عوض جارو، جاروبرقی داشتیم ولی یک سئوال: «آن طیاره‌ی ره‌سپار آب‌های شرق که بهار چند سال پیش گم شد، عاقبت پیدا شد، نشد، چی شد؟!» طرفه حکایت این‌جاست؛ داریم درست مثل اجداد خود به امراض ناشناخته می‌میریم! آری! زیادی که توهم بزنی «بوعلی» شده‌ای، می‌خوری به پست میکروسکوپی‌ترین ویروس‌ها! تو نمی‌خواهد آدم بسازی که حتی قادر به بغض باشد! برو روزی ۲۰ بار و اگر وسواس داری ۲۰۰ بار دست‌هایت را با آب و صابون و به‌مدت ۲۰ ثانیه بشوی! الکل هم بزنی، که چه بهتر! راضی باش از ما جناب زکریا! از ۸۸ تا ۹۸ چه رازی بود که ظرف ۱۰ سال، ۱۰۰ سال پیر شدیم؟! اف بر ویروس فتنه! قبول داشتن انتخابات، تنها به شرط برد! و اعلام ظفر در حالی که هنوز خلق‌الله در صف صندوق آرا منتظر نوبت ایستاده‌اند! مهندسی توهم! ۹۸ شاکی باشی که چرا مشارکت کم شد لیکن ۸۸ لگد بزنی به مشارکت ۸۵ درصدی! و خواهان ابطال ۴۰ میلیون رأی شوی! ۴۰ میلیون! که چی؟! که رأی اکثریت، مطابق میل من نیست! قبولش ندارم! گویی ما عاشق چشم و چال شیخ‌حسن بودیم که ۹۲ تمکین به قانون کردیم و زیر میز بازی نزدیم! ۸۸ تا ۹۸ یک دهه نبود؛ قرنی گذشت بر ما! و این عصاره‌ی عصر آخرالزمان است که بیش از پیش باید امتحان شوی! فساد، بیشتر! فتنه، فزون‌تر! و حالا در ورای یک انتخابات هم که خبری از ویروس ادعای تقلب نیست، ناگهان کرونا! آن از اول ۹۸ و این هم از آخرش! بهار باید از سیل می‌ترسیدیم و زمستان از ویروس! دیروز از ازدیاد آب، امروز از ویروسی که به چشم نمی‌آید ولی می‌کشد! داری پشت‌سرهم امتحان‌مان می‌کنی دیگر خدا؟! قدرتت را شکر! حکمتت را شکر! باری در عرفه‌ی صنف لباس‌فروش‌ها که هنوز حاج‌منصور ابتدای دعا بود، گریه را بی‌خیال شدم تا بیشتر متوجه معنای عبارات شوم! نرمه‌ی ۴ تا استخوان زپرتی داخل گوش و بینی هم مگر شکر می‌خواهد ای حضرت حسین؟! و حال می‌فهمم خدا را فقط باید از دریچه‌ی چشم خون خدا نگاه کرد! و همین که می‌توانی هنگام دیدار با دوستت، دست او را بفشاری، خودش نعمت است؛ شکر می‌خواهد! آن‌روز، زپرتی خواندی عصب کف‌پا را که فقط به‌درد قلقلک می‌خورد؛ حالا ترس داری که از خانه بزنی بیرون، مبادا آلوده شوی! باز بردارید در پچ‌پچ‌های تلگرامی‌تان گله از کنید که چرا در خطبه‌ی آدینه‌ی بعد از شهادت سردار، تنها از سخن گفت! و آن‌طور که مرضی رضای تو باشد، بر دهان دولت نکوفت! @haghdaily 👇