┄✿🌼࿐🌻༅࿇༅🌻࿐🌼✿┄ ،شلیک بی امان گلوله و تنگنای محاصره دست به دست هم داده بود و مضطربمان می کرد. دقایقی پیش فرمانده تکلیفمان را مشخص کرده و گفته بود: از این لحظه آزاد هستید می توانید مبارزه کنید می توانید برای عقب نشینی تلاش کنید و یا اسیر شوید.اما خودش گفت من فرمانده ام و تا شلیک آخرین گلوله می جنگم. ضامن دو نارنجک را کشید و قبل از پرتابشان گلوله های دشمن تنش را نشانه گرفتند. عبدالله نارنجکها را زیر بدنش قرار داد تا نیروهای گردانش آسیب نبینند و پیکرش هزار تکه شد و هرگز پیدا نشد. ✍ ۸ ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎🌻⃟🕊🌻⃟🕊