(امام حسن مجتبی ع) الا مسموم زهر کین حسن شد مدینه زین مصیبت در محن شد سبط پیمبر مجتبی فرزند حیدر مجتبی حسن آن اولین سبط پیمبر حسن نور و ضیاء چشم حیدر حسن نوباوه ی زهرای اطهر خزان از محنت و حزنش چمن شد پیمبر در عزایش ناله دارد علی از ماجرایش ناله دارد بلی زهرا برایش ناله دارد از این غم لرزه بر دهر کهن شد حسین ابن علی شد بی برادر از این غم زینب محزون مکدر بنالد ام کلثومش مکرر چو پیچیده تنش اندر کفن شد چو عباسش از این ماتم خبردار شد و دیگر برادرها عزادار دگر ام البنین با حزن بسیار اسیر غصه و رنج و محن شد چو آن شب تشنه شد آن شاه بی یار بشد سبط نبی از خواب بیدار کمی نوشید از آن آب شرربار که ناگه لرزه اش اندر بدن شد بگفتا زینبم ای جان خواهر بیا خواهر ببین حال برادر از این آب سبو گشتم مکدر جگرخون زینبش از این سخن شد بگفتا خواهرم بنما خبردار حسینم را بگو از بهر دیدار بیا اندر کنار این دل افگار که دنیا بهر تو بیت الحزن شد سپس ای خواهرا تشتی برایم بیاور تا تمام رنج هایم برون آید ز حلق و در عزایم تو را رخت عزا خواهر به تن شد چو زینب دید آه این ماجرا را ز دشمن کینه و جور و جفا را ز دل برزد چنان آه و بکا را به گردون سوز آهش شعله زن شد به سوی مجتبی زینب نظر کرد نظر بر تشت و بر لخت جگر کرد روان بر حال او خون از بصر کرد بسی آشفته بر آن ممتحن شد همین زینب که داغ مصطفی دید مصاب مادرش خیر النسا دید دوتا فرق علی مرتضی دید کنون رنجیده از بهر حسن شد چه دارد پیش رو این داغدیده چه آید بر سر این غم رسیده ببیند گه به نی رأس بریده به دشت کربلایش چون وطن شد به خون غلتیده بیند شش برادر دگر شمشیر کین بر فرق اکبر سپس تیر جفای قوم کافر به حلق اصغرش جای لبن شد سیه زاندوه و غم شد شام زینب شدی ام المصائب نام زینب که شد تلخ از الم ها کام زینب جوادی زین مصیبت در حزن شد. زمینه:لشکری