کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
متن روضه مجمع الذاکرین(ع): ذكر مصيبت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بعد از رحلت پيغمبر،فاطمه(سلام الله علیها)هميشه غمگين وناراحتبود.جسم مباركش ،ضعيف ونحيف شده ومرتبّ اشكشجاري بود.ساعت به ساعت،حالت بيهوشي بر او عارض ميشد وبه حسن (علیه السلام) وحسين (علیه السلام) مي فرمود:كجاست پدرشما كهمرتبّ شمارا در آغوش مي گرفت ونسبت بشما ازهمه،مهربانتربود؟ديگر هرگز نخواهيم ديد كه درِخانه را بازكند وبه خانة غم واندوه من بيايد!ديگر هرگز نخواهيم ديد كهشمارا بر دوش خود سوار كند،همانطور كه قبلاً اينكار را ميكرد! فاطمه(سلام الله علیها)آنقدر بر وفات پدرش گريست كه اهل مدينه ازگريه او ناراحت شدندوبه اوگفتند:از بس گريه كردي ماراناراحت نمودي! بعد از اين،فاطمه (سلام الله علیها)به بيت الاحزان ومقبره شهداي اُحد ميرفت وآنچه مي خواست گريه مي كرد وسپس بخانه بر ميگشت. روزي فاطمه(سلام الله علیها)فرمود:دوست دارم اذان مؤذن پدرم رابشنوم.به بلال خبر دادند واو اين پيشنهاد را پذيرفت. حضرت فاطمه(سلام الله علیها)با شنيدن صداي اذان بلال،بياد ايام رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم)افتاد ومتأثّر شد وبه گريه افتاد.همينكه بلالصداكرد:اشهد انّ محمداً رسول اللّه!فاطمه ناله اي كردوبيهوش بر زمين افتاد. مردم گمان كردند كه فاطمه(سلام الله علیها)از دنيا رفته است.به بلالگفتند : اذان نگو كه دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)از دنيا رفت وبلالهم اذان را نيمه كاره رها كرد. وقتي فاطمه(سلام الله علیها)بهوش آمد،به بلال فرمود:اذان را تمامنما!بلال قبول نكرد وگفت:اي بهترين زنان!مي ترسم بشماآسيبي برسد.حضرت هم اورا معاف نمود.[4] پس از حادثه آتش زدن خانه فاطمه زهراء(سلام الله علیها)،آن بانويبزرگ اسلام،دچار مريضي شديدي شدندكه چهل روز ادامهداشت.او وقتيكه شهادت خودرا نزديك ديد،به شوهرشعلي (علیه السلام) فرمود:اي پسرعمو!از آسمان خبر رحلتم بمن رسيدهاست ومن در حال سفر آخرتم.بعد وصيتهايي كرد.ازجملهفرمود:نگذار يكي از كسانيكه برمن ستم كردند وحق مراگرفتند،درتشييع جنازه من شركت كنند!ونگذار كه هيچيك ازآنان برمن نماز بخواند!مرا در شب،وقتيكه مردم درخوابهستند،دفن نما! روز آخر عمر حضرت فاطمه(سلام الله علیها)بود كه به اسماء فرمود:جبرئيلبراي رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)از بهشت،كافوري آورد.پدرمآنرا سه قسمت كرد.يك قسمت براي خودش ويك قسمت براي من ويك قسمت هم براي علي (علیه السلام) . اكنون آنرا كه درفلان جا است برايم بياور!بعد فرمود:من اينپارچه رابرروي خود مي كشم.توساعتي صبر كن !بعد بيا ومراصدابزن!اگر ديدي جوابت را نگفتم،بدان كه من از دنيا رفته اموبه پدر ومادرم ملحق گشته ام. اسماء ساعتي صبر كردوسپس بر بالين فاطمه(سلام الله علیها)رفت وصدازد:اي دخترمصطفي'!اي دختر آن كسيكه زنان بهتر از اوراحمل نكردند!اي دختر آنكسيكه بهتر از او قدم بر روي خاكنگذاشت!اي دختر آنكسيكه مقام قاب قوسين او ادني' راداشت! ولي جواب نشنيد.دست دراز كرد وپارچه را از روي صورتفاطمه(سلام الله علیها)برداشتومشاهده كرد كه حضرت از دنيا رفتهاست.خودرا روي بدن حضرت انداخت ومشغول سوگواريشد كه ناگاه درخانه باز شد وحسن وحسين واردشدند.وقتي ديدند مادرشان خوابيده است از روي تعجب گفتند: اي اسماء!چرا مادرمان در اين وقت خوابيده است؟ جواب داد:اي فرزندان رسول خدا!مادرتان نخوابيده بلكه ازدنيا مفارقت كرده است! حسن (علیه السلام) كه اين جمله را شنيد،خودرا بر روي بدن مادرانداخت وصورتش را مي بوسيد ومي گفت:اي مادر!قبل ازاينكه جان از بدنم بيرون رود بامن سخن بگو!حسين (علیه السلام) همپاهاي مادر را مي بوسيد وگفت:اي مادر!من فرزندت حسينهستم.قبل از اينكه قلبم شكافته شود ومرگم فرارسد،بامنحرف بزن! اسماء به آن دوبزرگوار عرض كرد:اي فرزندان رسولخدا!بنزد پدرتان برويد واورا ازمرگ مادرتان خبردار كنيد! آندو به مسجد رفتند وصدا بگريه بلند نمودند. اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)باستقبال آندو رفتند وگفتند:ايفرزندان رسول خدا!چرا گريه مي كنيد؟خدا هرگز چشمانشمارا گريان نگرداند! گفتند:مادرمان فاطمه(سلام الله علیها)از دنيا رفته است! وقتي علي (علیه السلام) اين خبر وحشت آور را شنيد،برزمين افتاد وغشكرد.آب آوردند وبر حضرت ريختند.وقتي به هوشآمدفرمود:اي فاطمه!بعد از تو خود را به چه شخصي تسلي دهم؟ بعد از انتشار خبر شهادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها)در مدينه،مردان وزنان همه گريان