امشب هواي غربت رخنه به سينه کرده آخر ماه صفر ياد مدينه کرده تو آسمون قلبم خدا خودش نوشته يه لحظه با تو بودن بالاتر از بهشته تو در رکاب حيدر دلير و بي نظيري براي تو همين بس تو بر حسين اميري کرامت الهي مي باره از نگاهت آسمونو سوزونده آتيش سوز و آهت دلت مي خواست هميشه به همراه برادر باشي به وقت پيري عصاي دست مادر اما يه روز تو کوچه ديدي قدش خميده روي زمين فتاده رنگ از رخش پريده ديدي عزيز طاها روي زمين نشسته اي واي ز ضرب سيلي گوشواره هاش شکسته وقتي که ياس حيدر مثل بنفشه ها شد براي تو مدينه يه پارچه کربلا شد شجر طور مادر وارث نور مادر تو ماجراي کوچه سنگ صبور مادر ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️