لحظات دعا خداحافظ روزهای خدا خداحافظ چشم های به در خداحافظ لحظات سحر خداحافظ حال و احوال قبل افطاری قدرهای بلند بیداری چه ‌قدَر مانده است تا سلمان رمضان رفت، ای دل غافل! راه باز است تو نمی بینی میوه ی بغض را نمی چینی خویشتن را بشوی پس با اشک دست بر دامن توام با اشک اشک تنها چراغ این راه است از مسیر درست آگاه است دست خود را بده به سمت چراغ تا کبوتر شود دوباره کلاغ تا پر و بال در حرم بزند توی باب الجواد قدم بزند شب جمعه، شبای آخر، چه مایوسیم توکه مثل کبوتر طوسی گاه درپشت پنجره فولاد گاه در کنج صحن گوهرشاد السلام علیک دلتنگم ای بمیرم که مایه ی ننگم به من خسته هم نگاهی کن دل من را دوباره راهی کن کاش دلم کبوتر تو ایوون طلا بود از حرمت این دل من راهی کرببلا بود ... کرب و بلا... کاش ... خونم کنار خونه ی شاه کرم بود پنجره ی خونه ی من سمت حرم بود پرچم سرخ یا حسین بالا سرم بود… ➖➖➖➖➖➖