گفتم به خود یا که خبر از ما نداری یا که خیال دیدن ما را نداری . حالا که با سر آمدی فهمیده ام که هر شب تو می خواهی بیایی پا نداری . دور از من و عمّه کجاها رفته ای که یک جای سالم در سرت حتّی نداری . حتّی پر از زخم و جراحت هم که باشی زیباترین بابای دنیا ! تا نداری . بعد از تو باید سوخت در هرم یتیمی بعد از تو باید ساخت بابا با نداری . با دختر تو دختران شام قهرند با طعنه می گویند تو بابا نداری ؟ . من را به همراهت ببر تا که بفهمم تو دوست داری دخترت را یا نداری . . . محسن عرب خالقی