شعرسیدالکریم و گریز روضه شب جمعه ‎المنت و لله که گرفتار تو هستیم ‎عمری ست که در حلقه ی زوار تو هستیم ‎ما را به صف حشر به نام تو ببخشند ‎همسایه ی دیوار به دیوار تو هستیم ‎این خاک به نام تو نظر کرده ی زهراست ‎ما آبروی خویش بدهکار تو هستیم ‎عبدالحسنی م و بخدا روز قیامت ‎ای پور حسن در صف انصار تو هستیم ‎اقای کریمم ز مرام تو همین بس ‎ما بی سرو پاها سگ دربار تو هستیم ‎پای نمک سفره ی تو گریه نوشتند ‎ما صاحب اشکیم ببین یار تو هستیم ‎ما را ز سرت باز نکن جان رقیه ‎با گریه ی خود گرمی بازار تو هستیم ‎بوی حرم کرببلا میدهد اینجا ‎با اشک سحر محرم اسرار تو هستیم ‎از دولت فرزند حسن عبد حسینیم ‎در صحن تو انگار که بین الحرمینیم شعر شب زيارتى حضرت برپا بشود محشر کبری شب جمعه آید ز جنان ناله ی زهرا شب جمعه یک هفته نگه داشته غم های دلش را تا لحظه ی دیدارِ پسر در شب جمعه زیر بغل فاطمه را فضّه گرفته با مریم و آسیه و حوّا شب جمعه با قامت خم، چادر خاکی، رخ نیلی تا صبح کند زمزمه برپا شب جمعه پیراهن خونی شده بر دست بگیرد آشفته شود عرش معلّا شب جمعه مادر گره ی معجر خود باز نموده در لحظه ی بوسیدن رگها شب جمعه آن موی بهم ریخته که در پَسِ در سوخت گردد ته گودال هویدا شب جمعه این بوسه کجا! بوسه ی گودال کجا و یادی کند از زینبِ تنها شب جمعه