باضرب پایی دنده هایش را شكستند دربین در،بغض صدايش را شكستند درکوچه ها زهرا علی را مى كشيدند باتازیانه ساق پایش را شكسته اند زهراپی حیدر دوید وناله میزد زير لگدها چندجايش را شكستند برخاست زهرا ناگهان با صورت افتاد قلب علی مرتضايش را شكستند دیگربه خانه فاطمه، چيزى نمى خورد دربین در، ظرف غذايش را شكستند قنفذ مزن بر فاطمه،نامردبس کن با خنده قلب مبتلايش را شكستند هرچه زدند او را ،ولی ازپانیفتاد درکوچه هاسوزه نوایش را شكستند روزی شودجسم حسین پامال مرکب ياد دمى كه دنده هايش را شكستند روزی رسد برنیزه ها راس حسینت اینگونه حکم کربلایش را شكستند _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)